نمایش 1–36 از 164 نتیجه

نمایش 9 24 36

فرماندهان پیروز

70,000 تومان
نام کتاب: فرماندهان پیروز دیجیتال تصویری واقعیت افزوده همراه با انیمیشن و اپلیکیشن اندرویدی معرفی کتاب: اولین کتاب دیجیتال تصویری واقعیت افزوده همراه با انیمیشن و اپلیکیشن اندرویدی که شامل روایت زندگی 12 نفر از فرماندهان محور مقاومت برای آشنایی کودکان و نوجوانان به قلم علی قاسمی تولید شده است که هم به صورت متن و هم به صورت امکانات هوشمند و دیجیتال توسط انتشارات 27 بعثت چاپ و روانه بازار نشر شده است. برشی از کتاب «فرماندهان پیروز»: من جمال جعفر علی آل ابراهیم معروف به ابو مهدی المهندس هستم. در شهر بصره کشور عراق به دنیا آمدم. پدرم عراقی و مادرم ایرانی بود. درسم رو تا مقطع دکترای علوم سیاسی ادامه دادم و در کنارش در حوزوی هم خوندم. بعد از ان=تمام درسم وارد مجلس اعلای اسلامی عراق شدم. مدتی بعد، وارد سپاه بدر شدم و فرمانده سپاه بدر شدم. زیاد نگذشته بود که .....

زخم پاییز

70,000 تومان
معرفی کتاب: سی و ششمین جلد از مجموعه بیست و هفتی ها به قلم فائزه طاووسی حاوی روایت زندگی شهید مدافع امنیت پرویا احمدی است. این کتاب در 5 فصل به همراه عکس ها و اسناد به زندگی شهید پوریا احمدی ماحصل22 ساعت گفت‌وگو با راویان مختلف است.  نویسنده برای رسیدن به تصویر واقعی از زندگی شهید و تکمیل جزئیات وقایع در طول نگارش، چندین ساعت مصاحبه با خانم افسانه فتحی، همسر شهید و دخترانش داشت. منطق نام‌گذاری فصل‌های کتاب، بر اساس حضور چهار زن تأثیرگذار در زندگی شخصی شهید است: نازی، افسانه، فاطمه و حلما. زاویۀ دید سوم‌شخص، همراه با نقل‌قول مستقیم راویان را برای روایت زندگی شهید برگزیده و تلاش کرده چیزی اضافه بر اسناد و گفته‌های راویان ننویسد.   برشی از کتاب «زخم پاییز»: سعید کارگاه نجاری را با برادرش شراکتی می‌چرخاند. کارگاه، سمت نظام‌آباد بود. برادرش به آلمان مهاجرت کرد و او دست‌تنها شد. بساط نجاری را جمع کرد و نیسان‌وانت خرید. سمت میدان شوش و خیابان رجایی، با دوستانش بارفروشی راه انداختند. چهار صبح از خانه بیرون می‌زد. اهل کار بود و دنبال رزق حلال. این‌طور نبود که بگوید زنم کارمند رسمی است و حقوق دارد، من کار نکنم. می‌گفت: «روزی کم باشه، ولی حلال.» چند سال با وانت، میوه و صیفی‌جات می‌فروخت. وانت‌ها خیابان شوش را بند می‌آوردند و شهرداری بساطشان را جمع کرد. سعید نتوانست توی تره‌بار برای خودش حجره بگیرد. قید این کار را زد. از طرفی، شغل سختی بود. باید نصفه‌‌شب از خانه بیرون می‌‌زد. نازی برای کار سعید، به همکاران بیمارستان سفارش کرده بود.

ماجرای امروز

80,000 تومان
نام کتاب: ماجرای امروز ماجرای حماسه و شهادت شهدای مدافع امنیت معرفی کتاب: حاوی ماجرای حماسه و شهادت شهدای مدافع امنیت به قلم سمیه عظیمی ستوده است. ماجرای امروز در کتاب اول خودش به روایت هشت شهید مدافع امنیت براساس برنامه‌ای دربارة شهدای امنیت و فتنه؛ شهدایی از سال 1388 تا به امروز. ماجرای اول کتاب به شهید محمدحسین حدادیان می‌پردازد. محمدحسین را همه میشناسند. پس قرار گذاشتیم حرف‌های تازه‌ای بزنیم، از بچگی تا شهادت شهید. حرف‌هایی بزنیم که قدری متفاوت باشد؛ حرف هایی که ما را به مثلِ محمدحسین شدن، نزدیک کند. مادر محمدحسین اما حرف نمی‌زد، روضت می‌خواند، روضة مکشوف. آنجا فهمیدم که مصاحبه برای نوشتن کتاب، با مصاحبه برای یک برنامة تلویزیونی فرق دارد. در ماجرای دوم: شهید پرویز کرم پور، در ماجرای سوم: شهید عباس خالقی، در ماجرای چهارم: شهید حسین اجاقی زنوز، در ماجرای پنجم: شهید سیدعلیرضا ستاری، در ماجرای ششم: شهید حسین غلام کبیری، در ماجرای هفتم: شهید حسین تقی‌پور و در ماجرای هشتم: شهید روح‌الله عجمیان پرداخته شده است. این کتاب مجموعه مکتوبی از ماحصل روزهایی است که ما چندنفر، تلخ ترین و شیرین ترین روزهای کاری‌مان را سپری کردیم؛ روزهایی که از ته دل خندیدیم و با تمام وجود اشک ریختیم، من جلوی دوربین و بچه‌ها، پشت دوربین. برشی از کتاب «ماجرای امروز»: در خانه‌مان عکس همه‌ را گذاشته‌ام. گاهی با حسین حرف می‌زنم، گاهی با حبیب و گاهی هم با پدرشان. نبودشان برایم خیلی سخت است. عکس حسین را توی کیفم دارم. دوست دارم هرجا می‌روم،‌ حسین همراهم باشد. هر وقت خیلی احساس تنهایی می‌کنم، ناگهان حسین را می‌بینم. فکر می‌کنم کنارم ایستاده یا خوابیده است. نمی‌گذارد تنها باشم. توی خانه، او را می‌بینم. می‌بینم که در خانه راه می‌رود یا داخل کابینت‌ها را می‌گردد. آن‌قدر حضورش واقعی است که با صدای بلند می‌گویم: «حسین، چی می‌خوای؟» تا پارسال که برادرش از دنیا رفت، مدام خواب حسین را می‌دیدم. وقتی هنوز حسین بود، روز شهادت حضرت زهرا؟سها؟ مراسم هیئت محل را در خانه برگزار می‌کرد. می‌گفت: «مامان، برا هیئت غذا درست کن. ساندویچ نه‌، غذای خوب درست کن؛ مثل پلوخورشت یا عدس‌پلو.» یک بار عدس‌پلو پختم. گفت: «مامان، اصلاً نمی‌دونستم شما این‌جوری برا هیئت غذا می‌پزی. بعضی خونه‌ها که می‌ریم، دو تا عدس توی پلو هست؛ اما غذای شما خیلی خوب بود.» بعد از شهادت حسین، باز هم روز شهادت حضرت زهرا؟سها؟، برای هیئت غذا درست می‌کردم. چند سالی که گذشت، این رسم را کنار گذاشتم. یک‌ بار خواب حسین را دیدم که آمده بود...

قهوۀ تلخ در مرصاد

150,000 تومان
نام کتاب: قهوه تلخ در مرصاد خاطرات تلخ و شیرین مدافعان سلامت در نبرد با کرونا معرفی کتاب: خاطرات تلخ و شیرین مدافعان سلامت در نبرد با کرونا به قلم مهدی عجم می‌باشد که بخشی از این اثر در سال 1400 توسط انتشارات سوره مهر با عنوان آب پرتقال کربلای 5، شامل 135 خرده روایت کرونایی از خاطرات پزشکان و پرستاران عزیز، تقدیم خوانندگان گرامی شد. در این اثر، با افزودن خاطراتی از سایر کادر شریف درمان، کتاب در شش فصل، علاوه بر بخشی از گلچین آن خاطرات، روایت‌هایی خواندنی از تکنسین‌های شریف عرصة تشخیص، مانند آزمایشگاه ویروس شناسی و بخش تصویربرداری پزشکی و همچنین عزیزان خدماتی و انتظامات بیمارستان، از روزهای اوج کرونا، تقدیمتان شده است. برشی از کتاب «قهوه تلخ»: بچه که بودم، خاطرم هست پدرم زیاد به جبهه می‌رفت و همیشه در عالم کودکی برایم سوال بود که او چطور زن و بچه‌هاش را راحت می‌گذارد و به جبهه می‌رود؟! با وقوع بحران کرونا، وقتی خودم خانواده را تنها گذاشته و برای خدمت به مردم در بخش سی تی اسکن رفتم و مدتها به منزل نمی‌رفتم، راز ماجرای جبهه رفتن پدرم برایم روشن شد.

آسمان‌شناس

90,000 تومان
نام کتاب: آسمان شناس سرگذشت و خاطرات شهید حسن آبشناسان معرفی کتاب: این کتاب شامل 35 فصل روایت بستگان و دوستان شهید آبشناسان در مورد ایشان به همراه عکس و اسناد که توسط مشهود گودرزی‌نژآد گردآوری شده است. شهید سرلشگر حسن آبشناسان در اردیبهشت ۱۳۱۵ خورشیدی در خانواده‌ای مذهبی و در یکی از محله های تهران چشم به جهان گشود. او پس از اخذ مدرک متوسطه به دانشکده افسری راه یافت و با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. آبشناسان در نخستین دوره رِنجر که در مرکز پیاده شیراز تشکیل شد، شرکت کرد و تا ۱۳۵۶ خورشیدی دوره های عالی ستاد و فرماندهی و دوره های چتربازی و تکاوری را در داخل و خارج از کشور گذراند. برخی از آنها نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز همچنان ادامه داشت. دوره های مختلف تربیت بدنی، دریافت درجه استادی در چندین رشته ورزشی و ترویج ورزش باستانی و سایر ورزش ها در میان افسران ارتش، گذراندن دوره عالی زبان انگلیسی در ۱۳۴۹ خورشیدی، شرکت در دوره عالی رزم پیاده در ۱۳۵۱ خورشیدی، حضور در دوره آموزشی فرماندهی و ستاد (دافوس) در ۱۳۵۴خورشیدی، شرکت در دورن آموزش هوابرد و چتربازی در ۱۳۵۶، شرکت در مسابقات بین المللی گروه های تجسس و نجات ارتش های جهان در انگلیس و کسب مقام اول برای تیم ایران در ۱۳۵۶، شرکت در دوره تکمیلی تکاوری کوهستان در سال ۱۳۵۷ و تدریس و آموزش در دوره های تکاوری و رنجر در مرکز پیاده شیراز از جمله دوره هایی به شمار می رود که شهید آبشناسان در آن شرکت داشته است. سرانجام روح بزرگ و الهی حسن آبشناسان روز هشتم مهر ۱۳۶۴ در عملیات قادر و در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق با ترکش توپ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. برشی از کتاب «آسمان شناس»: خواب دیدم در زمین راه نمی‌روم و در هوا پرواز می‌کنم؛ ولی هواپیما اوج ندارد. حدود دو سه متری زمین بود که مانعی در جلوی پرشم به وجود آمد که با گفتن با علی اوج گرفتم و از مانع عبور کردم و به پرواز ادامه دادم.

تیم سربازها

70,000 تومان
  اولین رمان نوجوان انتشارات 27 بعثت در حوزه ادبیات پایداری به قلم محمدعلی سپهر منتشر و روانه بازار نشر شده است. برشی از کتاب «تیم سربازها»: دوباره دوربین را به چشمم چسباندم. زبانم نمی‌چرخید بگویم روی شهر کوچک ما که فقط چند ضدهوایی معمولی دارد، یک میگ سی و شش تنی با سه برابر سرعت صوت آمده برای جنگیدن! توپ‌های ضدهوایی، ترقتروق می‌کردند و گلوله‌هایشان، این‌طرف و آن‌طرف می‌ترکیدند، بعد ابرهای سفید دور از جنگنده نقره‌ای، توی آسمان ردیف می‌شدند. بمب‌ها خیلی زود روی شهر افتادند و صدایشان مثل افتادن یک تشت مسی بزرگ توی کوه‌ها پیچد. مادر دست‌هایش را به صورتش کوبید و گفت: «خیر نبینین! خدا لعنتتون کنه! خونه های مردم بیچاره رو خراب کردین! خیر نبینین!» زن عمو هم روی زمین نشسته و سرش را توی دستانش گرفته بود. با خودم فکر کردم بعید نیست خانه خود ما بمب خورده باشد! عمو با عصبانیت دوربین را از دستم گرفت و گفت: «این همه کتاب میخونی، نفهمیدی چه جور هواپیمایی بود؟! همه با تعجب و نگرانی مرا نگاه کردند، جز دخترعمو. می‌دانستم دلش نمی‌خواهد عمو مرا مسخره کند. ناسلامتی، ما شیرینی خورده هم بودیم و عمو روزی پدرخانم من می‌شد. زیر لب طوری که خودم بشنوم، ناباورانه گفتم: «میگ بیستوپنج، روباه!»

آرمان عزیز

180,000 تومان
معرفی کتاب: این کتاب سی و چهارمین کتاب از مجموعه بیست و هفتی ها است که به روایت‌هایی مستند از زندگی شهید آرمان علی‌وردی به قلم مجید محمدولی است که توسط انتشارات 27 بعثت چاپ و روانه بازار نشر شده است. آرمان همواره در خط مقدم جهاد فرهنگی و علمی بوده و خاطرات دوستان و خانواده نشان می دهد او برای اینکه به شهادت برسد تلاشی مخلصانه و مداوم داشته است. او از جمله جوانانی بود که در محیط مسجد و بسیج رشد پیدا کرده و خود در نوجوانی به یک جهادگر و مربی توانمند تبدیل شد. او از دانشگاه انصراف می‌دهد و راه خود را برای خودسازی و دیگرسازی در طلبگی می‌یابد. به همین خاطر وارد حوزه علمیه آیت الله مجتهدی در تهران می‌شود و خیلی زود در کنار تحصیل، فعالیت‌های تبلیغی را آغاز می‌کند. در روزهایی که کشور به دست دشمنان داخلی و خارجی در آتش فتنه می‌سوخت آرمان وظیفه خود دانست که از مردم و بیت المال در مقابل این آشوب طلبان محافظت نماید و در این مسیر بسیار زود شربت شهادت را از دست اباعبدالله الحسین نوشید. برشی از کتاب «آرمان عزیز»: چشممان به جاده و اطرافش بود که احساس کردیم به همان جایی رسیده‌ایم که صندل آرمان افتاده پیاده شدیم. با کمی جست و جو توانستیم صندل را پیدا کنیم. خواستیم به محل قرار با دوستان برگردیم که چشم آرمان به حمامی که آنجا ساخته بودند افتاد. پیشنهاد داد یک حمام درست و حسابی برویم. می‌گفت دیگر حمامی به این خوبی نصیبمان نمی‌شود. حمام خوب و تمیزی بود و دوش‌های زیاد با تجهیزات کامل داشت. یک بسته شامل شامپو صابون و حوله هم به زائران می‌دادند. رفتیم زیر دوش و حمام کردیم. آرمان زیر دوش مرتب داد می‌زد: «زوار محترم غسل زیارت حرم مطهر ابا عبد الله فراموش نشه » به او گفتم: «بابا همه فهمیدن چیه مرتب مثل پیام بازرگانی هی این جمله رو تکرار میکنی؟» گفت: «غسل زیارت ثواب داره و مستحبه اگه کسی یادش رفته باشه و با صدای من به یاد غسل بیفته و انجام بده من هم توی ثوابش شریکم این بده؟» از حمام خارج شدیم و پس از آن یک لیوان شربت آب لیموی تگری هم به ما دادند که خیلی چسبید. به سمت محل قرار با دو هم سفرمان راه افتادیم وقتی رسیدیم آن‌ها از دیرکردن ما گله داشتند. ماجرا را برایشان تعریف کردیم.

بالاتر از ارتفاع

80,000 تومان
«بالاتر از ارتفاع» روایت‌هایی از زندگی فرمانده جانباز و آزادۀ شهید مجید داوودی راسخ است. این اثر سی و سومین کتاب از مجموعه بیست و هفتی‌ها می‌باشد. دربخشی از کتاب می‌خوانیم: عراق با دوربین‌های مجهز دیدی در شب و ردیابی بی‌سیم، گرای ما را گرفته بود. عملیات لو رفته بود. آنجا فقط باران خمپاره و موشک بود. از همه طرف محاصره شده بودیم. بیسیم‌چی گزارش لحظه به لحظه را به مقر می‌فرستاد. ناگهان احساس سوزنده‌ای همۀ بدنم را گرفت و بعد دیگر چیزی نفهمیدم.

شب بی‌قراری من

70,000 تومان
نام کتاب: شب بی‌قراری من زندگی‌نامه شهید مدافع حرم احمد گودرزی معرفی کتاب: سیزدهمین کتاب از مجموعه مدافعان حرم حاوی روایت زندگی شهید مدافع حرم احمد گودرزی به قلم شیرین زارع‌پور می‌باشد. شهید مدافع حرم، سرهنگ پاسدار شهید احمد گودرزی، روز اول فروردین سال ۱۳۵۷ در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. وی تابستان‌ها کار می‌کرد که خرج تحصیلش را دربیاورد و این‌گونه کمی فشار را از دوش پدرش بردارد. شهید گودرزی عضو لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) بود که در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ در شهر حلب سوریه به شهادت رسید. این کتاب زندگی این ‌شهید یازده فصل، عکس‌ها و اسناد مربوط به شهید گودرزی را شامل می‌شود. برشی از کتاب «شب بی‌قراری من»: دوسه سال بعد حال‌وهوای بازی بچه‌ها عوض می‌شود. دیگر نه خبری از سنگ و گردو و تیله‌بازی است، نه کمربند تن کسی را سرخ می‌کند. توی بیست‌متری عباسی کلوپ باز شده. وقت بچه‌ها آنجا می‌گذرد. هرکسی پول‌تو‌جیبی‌‌اش را می‌آورد وسط. بااین‌حال هنوز رسم مهمان‌نوازی را بلدند. کسی از احمد برای بازی با آتاری پول‌ نمی‌گیرد. اصرار که می‌کند، می‌گویند: تو بعداً پولش رو بده یا اصلاً یه بستنی مهمونمون کن! کم‌کم پای آتاری و ویدئو به خانه‌ها باز می‌شود. مامان‌ها به روضه رفته‌اند. یکی از بچه‌ها آتاری دارد. همه جمع شده‌اند آنجا. به‌نوبت دستۀ آتاری را می‌گیرند و تنشان همراه هواپیمای داخل بازی بالا و پایین می‌شود. هنوز نوبت به احمد نرسیده که صدای اشرف‌خانم را از دم در می‌شنود که می‌گوید حاج‌آقا نیامده و روضه برگزار‌ نمی‌شود. احمد که می‌بیند هنوز نوبتش نشده، می‌زند زیر گریه که من هنوز بازی نکرده‌ام. از آن روز به بعد، قبل از همه نوبت احمد می‌شود. حسین که مثل همیشه هوای او را دارد، به بقیه می‌گوید یک ربع اول فقط احمد بازی می‌کند...

مثل هاجر

75,000 تومان
نام کتاب: مثل هاجر خاطرات فاطمه سادات علیزاده ثابتی همسر شهیدان رضا و مهران عزیزانی معرفی کتاب: دومین کتاب از مجموعه همسرانه نشر 27 بعثت به خاطرات فاطمه س ادات علیزاده ثابتی همسر شهیدان رضا و مهران عزیزانی به قلم مونس عبدی‌زاده می‌پردازد. برشی از کتاب «مثل هاجر»: وقتی پایم را داخل خانه گذاشتم، هوای خانه بر دلم سنگینی می‌کرد. همه‌چیز به‌هم‌ریخته بود. هنوز بعضی از افراد فامیل برای سرسلامتی به خانه آقا رضا می‌آمدند. آن‌ها رعایت حالم را می‌کردند. هر وقت در جمع آن‌ها بودم، بغضشان را قورت می‌دادند. از طرف دیگر، سرفه محمدرضا برای یک لحظه قطع نمی‌شد. او علی‌رغم توصیه‌های پزشک بیمارستان، هنگام ملاقات، دچار سرماخوردگی شده ‌بود. بعضی وقت‌ها نیمه‌های شب به بیمارستان می‌رفتیم؛ اما فایده‌ای نداشت. دکترها فقط شربت سرفه و آنتی‌بیوتیک می‌دادند. مادرشوهرم با دیدن سینی داروی محمدرضا ناراحت می‌شد. می‌گفت: «خدایا، این بچه کوچیک چقدر باید این همه دارو بخوره؟» بعد از چند روز با نذرونیاز او، حال محمدرضا بهتر شد.

نقطۀ تسلیم

210,000 تومان
نام کتاب: نقطه تسلیم خاطرات فرمانده بسیجی محمود امینی از دوران انقلاب اسلامی تا پایان دفاع مقدس معرفی کتاب: زندگی‌نامه یکی از فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) است که از ابتدا تا انتهای جنگ حضوری مستمر داشته است و در اکثر عملیات‌های مهم نقش فعالی ایفا کرده است. محمود امینی زاده در یکی از کوره روستاهای اصفهان به دنیا آمده و در تهران قد کشید و در همان دوران شاهنشاهی دوران سربازی را می‌گذارند. در ماه‌های ملتهب سال 57 به فعالیت‌های انقلابی علاقه‌مند می‌شود. با آغاز جنگ تحمیلی داوطلب حضور در عرصه نبرد می‌شود و به همراه نیروهای ارتشی راهی جنوب می‌گردد. با تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص) به دعوت شهید دستواره به این یگان تازه تاسیس می‌پیوندد و از یاران حاج احمد متوسلیان می‌شود. او تا پایان جنگ فرماندهی گردان خندق، مسلم، کمیل و حمزه را برعهده داشت و در برهه‌ای نیز فرمانده تیپ محوری بود. در طول این مدت او شش مرتبه مجروح می‌گردد و چندین بار در بیمارستان بستری می گردد اما با اندکی بهبود جسمی دوباره خود را به جبهه‌ها می‌رساند. او خاطرات بسیاری از فرماندهان جنگ، فرآیند طرح ریزی برای عملیات و رشادت رزمندگان و فرماندهان در صحنه نبرد دارد که در این اثر به شکل کامل و مبسوطی آن‌ها را روایت کرده و حسین بهزاد نیز با حفظ امانت این خاطرات را در پانصد و چهل صفحه مکتوب کرده است. برشی از کتاب «نقطه تسلیم»: وقتی که آقا محسن بحث ضرورت نگهداری خط را مطرح کرد یکی از فرمانده گردان‌ها گفت:« آقا محسن ما این مشکلات را در لشکر نداریم در بحث آموزش هم مشکلی نداریم. شما فقط منطقه و نقطه عملیات را برای ما مشخص کن ما نیروهایمان را دقیق توجیه می‌کنیم به آنها آموزش می‌دهیم و مأموریتمان را هم به نحو احسن انجام خواهیم داد؛ همان جور که تا حالا انجام داده‌ایم.» آقا محسن که گویا از قبل شنیده بود بحث‌هایی بین مجموعه فرماندهی لشکر با فرماندهان گردان‌های آن وجود دارد می‌خواست ببیند آیا سیستم لشکر ۲۷ و استخوان بندی و اتصالاتش با فرماندهی تقویت شده و درست است یا اینکه شایعات حقیقت دارند و اینها بحران زده هستند. لذا پرسید:«الآن مشکل شما چیست؟» آن فرمانده گردان گفت:«مشکل ما یکی از برادرها در لشکر است.» محسن پرسید:«چه کسی هست؟» او گفت:«مشکل ما آقای دستواره است تا وقتی که ایشان هست مشکلات داخلی لشکر هم هست و حل شدنی نیست.»

قلب زمین مال ماست

115,000 تومان
انجام هر عملیات بزرگ در هشت سال دفاع مقدس حاصل ماه‌ها جلسه و مشورت فرماندهان عالی رتبه سپاه و ارتش، کارهای اطلاعاتی و عملیاتی فراوان برای پی ریزی نقشه و طرح برای حمله و همچنین آماده سازی نیروهای پیاده نظام و توجیه فرمانده میان رده برای پیشبردن عملیات بوده است. یکی از بزرگترین عملیات‌های انجام شده پس از فتح خرمشهر به منظور ورود به خاک عراق و داشتن دست برتر در مذاکرات خاتمه دادن به جنگ عملیات والفجر مقدماتی بود. کتاب «قلب زمین مال ماست» روایتی مستند از عملیات والفجر مقدماتی است که توسط پژوهشگر و نویسنده خوب دفاع مقدس گلعلی بابایی نوشته شده است. عملیات والفجر مقدماتی بعد از شکست عملیات رمضان برای اجرای در منطقه فکه جنوبی و به قصد تصرف شهر العماره و محاصره شهر بصره طرح ریزی شد. فرماندهان قصد داشتند با تصرف این منطقه دست رژیم بعثی را از خلیج فارس کوتاه کنند. اما با لو رفتن این عملیاتی، دشواری‌های طبیعی این منطقه و همچینن برخی ناهماهنگی‌ها در پیشروی لشکرهای عملیاتی سبب می‌شود تا این عملیات نیز با شکست مواجه شود اما با این وجود نیروهای مخلص ایرانی با شجاعت و توانی خارق العاده چندین روز در برابر پدافند سنگین دشمن مقاومت می‌کنند. این کتاب راوی حوادث ریز و درشتی است که قبل و بعد از این عملیات رخ دادند. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: صبح روز پنجم قبل از طلوع آفتاب نمازم را خواندم با همسفر شهیدم آخرین وداع را انجام دادم و دوباره به راه افتادم. حوالی ساعت ۱۰ صبح بود که بوته‌ای با برگ‌های سبز توجه‌ام را جلب کرد. به طرف آن رفتم یک بوته کوچک خار بود که در کنار ساقه‌ها و قبل از تیغه‌های تیز و بلندش چیزی شبیه به برگ سبز وجود داشت. می‌دانستم که اگر این خار بوته سبز را به دهان بگیرم ممکن است باعث زخمی شدن دهانم شود، ولی به قدری گرسنه و مخصوصاً تشنه بودم که نتوانستم جلو‌ی خودم را بگیرم. با کمک فک‌هایم ساقه‌ای از این بوته را کندم. آن را با زبان به داخل دهانم کشیدم تیغ ها، تمام دهان، لب و زبانم را زخم کردند و خون از آنها جاری شد با سختی یک ساقه دیگر را هم خوردم تیغ ها واقعاً آزارم می‌دادند.

لباس شخصی‌ها

120,000 تومان
کتاب «لباس شخصی‌ها» خاطرات حاج قاسم صادقی از دوران حضور در گروه شبه نظامی فدائیان اسلام است. صادقی که در دوران نوجوانی و جوانی از پسرهای شر و شور تهران است با زمزمه انقلاب اسلامی و ملتهب شدن فضای شهر به دلیل جو مذهبی محله‌شان وارد فعالیت‌های انقلابی می‌شود و پس از پیروزی انقلاب نیز به خاطر فرمان امام به سربازی می‌رود. او گرچه پیش از شروع جنگ تحمیلی سربازی خود را به اتمام رسانده اما به دلیل عشق و علاقه به امام و انقلاب داوطلب اعزام می‌گردد. او در آبادان عضو گروه چریکی فدائیان اسلام می‌شود. گروهی تقریبا مستقل که به شکل پارتیزانی به خطوط صدام حمله می‌کردند. شهید شاهرخ ضرغام و دیگر جوانان بزن بهادر تهرانی نیز عضو این دسته بودند و تمامی زیر نظر شهید سیدمجتبی هاشمی فعالیت می‌کردند. گروهی که تفاوت‌های فرهنگی و رفتاری بسیاری با دیگر رزمندگان داشتند ولی برای حفظ ناموس و عزت کشور جانانه دفاع کردند و برخی از آنان نیز به فیض شهادت رسیدند. این گروه یک سال فعالیت نمود و پس از آن به دلیل کارشکنی و تخریب برخی افراد مغرض از حضور در منطقه آبادان منع گردید. در حالی‌که در آزادسازی حصر آبادان در عملیات ثامن الائمه نقش موثری داشت. حاج قاسم صادقی پس از جنگ یادمان این گروه مجاهد را در همان منطقه بنا نمود. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: ما تازه فهمیدیم شاهرخ چی توی کله‌اش داشته و برای چی آن حرف‌ها را به اسیر زد و بعدش هم آزادش کرد. این شد که معروف شدیم به گروه آدم خوارها. این اسم را در حقیقت عراقی‌ها روی ما گذاشتند. آدم خوارها حلقه اول اطرافیان شاهرخ بودند که هر بلایی سر عراقی‌ها در می‌آوردند. یک ماژیک هم گیر آورده بودند و روی ماشینشان نوشته بودند گروه آدم خوارها. این اسم واقعاً به بچه‌های شاهرخ می‌خورد. وقتی عراقی‌ها را می‌گرفتند. حسابی اذیت‌شان می‌کردند. روی کولشان سوار می شدند. اگر کسی را تسلیم می‌کرد، جریانش فرق داشت اما اگر آنها را در حال فرار دستگیر می‌کردند، همین طوری به عنوان اسیر جنگی تحویلش نمی‌دادند که. ازشان سواری می‌گرفتند یک در آهنی پیدا کرده بودند برای سواری گرفتن از اسیرها. شاهرخ می‌نشست روی این در آهنی و اسیرها را وادار می‌کردند که چهار طرف در را بگیرند و آن را بلند کنند و تا مسافتی او را ببرند؛ مثل تخت روان خودشان هم مسخره بازی در می‌آوردند و می‌خندیدند.

اشک را مهلت ندادیم

55,000 تومان
نام کتاب: اشک را مهلت ندادیم خاطرات زهرا یوسفیان همسر شهید ابوالفضل محمدی معرفی کتاب: اولین کتاب از مجموعه همسرانه نشر 27 بعثت که به خاطرات زهرا یوسفیان همسر شهید ابوالفضل محمدی به قلم سمیه جمالی پرداخته است. مرور زندگانی شهید محمدی، پیش از این در کتاب «با تو باران میشوم» به شکل رسمی تر و باز هم براساس خاطرات همسرشان رخ داده است اما اینبار زندگی کوتاه اما شیرین آنان با قلمی روان و لطیف نگاشته می‌شود و تمرکز بیشتری بر خاطرات همسر ایشان دارد؛ این کتاب علاوه بر معرفی ویژگی‌های منحصربه‌فرد شهید، از یک سبک زندگی در روزهای جنگ می‌نویسد که شاید این روزها تحمل آن برای کمتر کسی ممکن باشد. برشی از کتاب «اشک را مهلت ندادیم»: سخت است هی آلبوم عکس زیرورو کنی، به امید اینکه شاید یکی از این تکه پاره‌ها عزیز تو باشد. یکی از این استخوان‌های بیرونزده، گونه‌ای باشد که ریشش را نوازش کرده‌ای! یکی از این پیشانی‌های متلاشی، جایی باشد که بارها نوک پا، قد کشیده‌ای تا ببوسی. یکی از این عضلات به هم پیچیده دستی باشد که اولین بار توی تاکسی حلقه شده دور گردنت!

خروج از بن بست

190,000 تومان
    در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: سرانجام پس از ناامیدی‌ها، تردیدها و مشکلات بسیاری در کنار امیدواری‌ها مطمئن بودن‌ها، تلاش‌ها و مهم‌تر از همه توکل به سرچشمه لایزال الهی، ایران در آستانۀ اجرای یکی از مهم‌ترین عملیات‌های خود قرار گرفت. آن روزها مصادف بود با ایام شهادت مسلم‌ابن‌عقیل، پسرعمو و سفیر حضرت اباعبدالله الحسین(ع). از این‌رو فرماندهان تصمیم گرفتند این عملیات را به نام آن بزرگوار مزین کنند.

پروانه‌ای که نخل شد

80,000 تومان
«پروانه ای که نخل شد» سی و دومین کتاب از مجموعه «بیست و هفتی‌ها» زندگی‌نامه شهید عباس شعف فرمانده گردان میثم تمار لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) به قلم زهرا آقازاده است. شهید عباس شعف، فرمانده بیست و سه‌ساله روزهای جنگ تحمیلی بود، مردی که سالها پای درس شهید بهشتی مبارزه را آموخت روزهای حمله به سرزمینمان، پا به میدان گذاشت و همرزم شهیدان وزوایی، همت، پیچک و... شد. نویسنده نیز برای همین زندگی پرتلاطم اورا برگزید تا به دست نسل‌های جوان برساند و قالب کتاب را متعهد به مصاحبه‌ها و به دور از کلیشه‌ها نگاشت. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: از ظهر گذشته بود که عباس نیروهایش را به‌سمت منطقۀ عملیاتی برد. چند بار بین راه ایستاد و نفسی پرجان کشید. ریه‌اش از هوای نمناک نخلستان و دشت پر شد. دست به کمر می‌زد و سینه‌اش را صاف می‌کرد. بعد سرش را به سمت آسمان بلند می‌کرد و بازدمش را بیرون می‌داد. عباس جانی در بدن نداشت. دیگر توانی برای این تن نحیف نمانده بود. نزدیک میدان مین و پست نگهبانی یک خاک‌ریز زدند.

غروب پالمیرا

65,000 تومان
کتاب «غروب پالمیرا» همهٔ ماجراهایی را که در طول زندگی «علی‌اصغر شیردل»، پیش تولد تا درگذشت او رخ داده، تشریح کرده است. محبوبه معظمی، نویسندهٔ این کتاب دلیل انتخاب عنوان این کتاب را بیان کرده است؛ پالمیرا یکی از معرف‌ترین شهرهای تاریخی دنیا واقع در شهر تدمر در سوریه است که هر سال میلیون‌ها توریست برای بازدید داشته است. این بنای بی‌نظیر دارای یک میدان بزرگ گلادیاتور و هزار ستون پابرجا بود. در روز درگذشت «علی‌اصغر شیردل»، این اثر باستانی توسط داعش بمب‌گذاری و نیمی از این اثر ویران شد. آخرین عکس‌های «علی‌اصغر شیردل» کنار ستون‌های بنای پالمیرا است؛ در همان روزی که او و همکارانش در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ برای بازدید از این بنای تاریخی به تدمر رفته بودند. «علی‌اصغر شیردل» از مهندسان ایرانی بود که برای کمک به رزمندگان موسوم به مدافع حرم به سوریه رفت. او متولد ۳ خرداد ۱۳۵۶ بود. ۸ اردیبهشت ۱۳۸۴ ازدواج کرد و ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ درگذشت. مطالب کتاب حاضر را ۱۳۰ قطعه خاطره از نزدیکان و دوستان «علی‌اصغر شیردل» تشکیل داده است. پس از آن‌ها، متن وصیت‌نامهٔ او و اسامی راویان درج شده است. در انتهای کتاب عکس‌ها و اسناد مربوط به این فرد منتشر شده‌اند. راویان کتاب پیش‌رو بر اساس نسبت‌ با «علی‌اصغر شیردل» عبارتند از پدر، مادر، همسر، خواهران، پسرعمو و همسران خواهران او،‌ خواهرزاده،‌ همکار، هم‌رزمان، دوستان بسیجی و دیگر دوستان. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «بالاخره نیروهای ایرانی دم غروب رسیدند و دیوار خانه را از درون کوچه کندند و همه افراد توی خانه بیرون نجات پیدا کردند و زیر شلیک تیر و قناسه خودشان را به خانه‌ای دیگر رساندند. حاج‌حیدر و حاج‌یونس توی همان خانه بودند. رضا به‌محض دیدن حاج‌حیدر شروع به گریه کرد و گفت: «پیکر علی‌اصغر شیردل رو توی پیکاپ جا گذاشتیم.» حاج‌حیدر رضا را دلداری داد و گفت: «نگران نباش! پیکر رو برمی‌گردونیم.» دود و شعله‌های آتش از جای‌جای شهر دیده می‌شد. داعش هرکس را می‌دید سر می‌برید. بدن زن‌ها و کودکان به بدترین شکل سوزانده شده بود. داعشی‌ها نیروهای تامین سوریه را به خرابه‌های پالمیرا بردند و در میدان گلادیاتورها ۴۵۰ نفر نظامی و غیرنظامی را کودکان داعشی که لباس نظامی به تن داشتند سر بریدند. صدای وحشیگری بعد از قرن‌ها دوباره در میدان پالمیرا پیچید و صدای نعره مظلومان فضا را پر کرد. ستون‌های باستانی پالمیرا را یکی‌یکی بمب‌گذاری کردند و فرو ریختند. انگار تمام تاریخ تدمر بعد از چندهزار سال استقامت فرو ریخت و غروب پالمیرا از راه رسید. همه مردم شهر وحشت‌زده بودند. هرکس به ارتش یا حزب‌الله و ایرانی‌ها نانی فروخته بود، توسط جاسوس‌ها لو می‌رفت و سرش بریده می‌شد. بوی خون، لاشخورها و سگ‌ها را به شهر کشانده بود. بچه‌های ایرانی هنوز نگران پیکر علی بودند. تا چند روز از نیروهای جهادی خبر می‌گرفتند؛ بعد از چند روز، خبر آمد که پیکاپ را نمی‌بینند. از در و دیوار تدمر خون می‌چکید. بین آتش و خون و انفجار اثری از پیکر علی نبود. انگار رفتن او با غروب پالمیرا گره خورده بود.»

سایۀ ناتمام

55,000 تومان
کتاب سایه ناتمام زندگی‌نامهٔ طلبهٔ شهید، «فرشید فرشته‌صنیعی»، سی و یکمین کتاب از مجموعه بیست و هفتی‌ها به قلم زینب پاشاپور  است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «آقا جون سیاسی نبود اما خیلی خوشش نمی‌آمد جز وقت‌های فوتبال بازی یا تماشای تظاهرات مردم از پشت نرده‌ها، برویم طبقه بالا. شنیدن صدای شعار مردم برای ما هیجانش بیشتر از شنیدن حرف‌های تکراری حسین‌آقا بود و خودش هم این را خوب می‌دانست. دسته‌های جلوی دانشگاه بیشتر دانشجو بودند و از روی ریختشان راحت می‌شد از مردم عادی تشخیصشان داد؛ جوان بودند و کتاب یا کلاسور دستشان بود، زن‌ها بیشتر مانتوهای گشاد تنشان بود و روسری‌های تک‌رنگشان را بزرگ زیر گلویشان گریه زده بودند و شعارهایشان را با مردها چند تکه کرده بودند و به نوبت جواب می‌دادند. انگار شعارهای تندی هم بود که هم‌کلاسی‌هایشان را به تظاهرات دعوت می‌کردند.»