پای درختان زیتون

150,000 تومان

(روایت زندگی جانباز شهید مدافع حرم، ابراهیم خلیلی)

ابراهیم خلیلی: در دی ماه 1358 در تهران متولد شد. شهید ابراهیم خلیلی از جانبازان دوران دفاع مقدس و بسیجیان لشکر عملیاتی ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) بود. شهید خلیلی در عملیات تفحص شهدا از ناحیه پا مجروح شد و به درجه جانبازی نائل آمد. او در سن 38 سالگی سالگی طی عملیاتی مستشاری برای دفاع از حریم اهل‌بیت (ع) به سوریه اعزام شد و در شرق حلب به شهادت رسید. نویسنده در بخشی از مقدمه خود آورده است: علاوه‌بر مصاحبۀ تکمیلی، برای یافتن پاســخ ســؤلاتی که طی نوشــتن به آن‌ها رسیدم. به‌جرئت می‌توان گفت میزان وفاداری به حقیقت و مستندات زندگی شهید در این کتاب بیش از نود درصد است وتخیل اندک؛ چرا که مفهوم «ابراهیم خلیل» را در خاطرات مردم این زمانه یافتم. در تمام مدت نوشــتن، ســعی کردم چیزی از قلم واقعی نیفتد.

از یان نویسندۀ حوزۀ ادبیات پایداری تاکنون کتاب‌هایی چون: «روزهای لاجوردی»، «راهی برای رفتن»، «تا ابد با تو می‌مانم»، «به وقت اردیبهشت»، «لیلی من»، «شهید نورعلی شوشتری»، «طائرقدسی»، «همیشه منتظر»، «سروها ایستاده می‌مانند»، «یک قطره از این دریا»، «روزهای فراموش نشدنی» و «پاییز آن سال‌ها» منتشر شده است.

توضیحات

در بخشی از کتاب «پای درختان زیتون» می‌خوانیم:

در دمشــق معمولا ایرانی‌ها را بــه دو جــا می‌بردند: یکــی «هتل ایبلا» و دیگری «هتل شیشه‌ای». این بار رزمنده‌ها را با اتوبوس به مدرسه‌ای در نزدیکی دمشق بردند. آنجا خیلی تروتمیز بود و توی اتاق‌هایش تخت داشت. تنها مشکلش این بود که از شدت سرمای زیاد آب یخ زده بود! بیشتر بچه‌ها، همۀ لباس‌هایی را که آورده بودند، پوشیدند تا گرم شوند. حتی صورت‌هایشان را هم بستند… فایده نداشت! سهمیۀ هر نفر یک پتو بود. پتو را روی سر کشیدند، بازهم تأثیری نداشت! ابراهیم و روح‌الله که در دومین اعزام رفاقت‌شــان بیشــتر شــده بود، برای وضو بطری را پر آب کردند و کنار بخاری گذاشتند تا گرم بماند. آن شب، ابراهیم هر یک ساعت بیدار می‌شد و آسمان را نگاه می‌کرد تا بفهمد چقدر به صبح مانده. وقتی گوشۀ آسمان، سفید نقره‌ای شد، از جا برخاست. وضو گرفت و نماز خواند. بچه‌ها یکی‌یکی برای نماز بیدار شدند. فردایش محمدرضا بزرگ، ابراهیم خلیلی، روح‌الله الیاسی، سید سعید حسینی، حاج اصغر (منتظری)، عباس کبودیان، تقی ارغوانی، حاج علی وکیل‌پور ، قربان شجاع، حاج اصغر توسل و بقیه برای زیارت به حرم حضرت زینب و رقیه (س) رفتند. نماز و زیارت‌شــان تا ظهر طول کشــید و برای ناهار به مدرســه برگشــتند. ابراهیم حتی در غذا خوردن هم نظم داشــت. لقمه‌ها را خیلی آرام و شــمرده می‌جوید و حرف نمی‌زد. صدای محمدرضا بزرگ بلند شد که: «دیدی چی شد؟ عجله کردیم و سلمونی نرفتیم…» ابراهیم آخرین لقمه‌اش را خورد و به دیوار تکیه کرد.
_نگران نباش، من موهاتو اصلاح می‌کنم.
_ چی‌چی رو اصلاح می‌کنی! آب یخه هااا.
_خودم درستش می‌کنم.
ابراهیم با این حرف از پای سفره برخاست و سراغ وسایلش رفت. یک کیسه داشت که وسایل اصلاح توی آن بود: قیچی و شانه، آیینه و… خودش هم هر روز محاســنش را مرتب می‌کرد. این نظم، عادتش شده بود، حتی در کارش.

  • کتاب پای درختان زیتون؛ مریم عرفانیان
توضیحات تکمیلی
نام کتاب:

پای درختان زیتون

نام نویسنده:

مریم عرفانیان

موضوع:

مدافعان حرم

سال انتشار:

1402

شابک:

978-622-7812-63-3

قطع:

رقعی

تعداد صفحات:

296

نوبت چاپ جاری:

اول/ زمستان 1402

ناشر:

انتشارات 27 بعثت

نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “پای درختان زیتون”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *