در بخشی از کتاب «پارتیزان» میخوانیم:
من علیاکبر حاجیپور هستم. خواسته بودید به کمیته بیایم. الان اینجا و در خدمت شما هستم. حاج آقا گفت: آقای حاجیپور؛ قضیه چی هست؟ مگر شما درجهدار لشکر گارد طاغوت ملعون نبودید؟ اگر بودید، الان باید توی زندان باشید، در آذرشهر چه کار میکنید؟ همان لحظه علیاکبر کیف حاوی مدارکش را باز کرد و یک دسته کاغذ از داخل ان بیرون آورد. آنها را روی میز حاج آقا گذاشت و گفت: همۀ اینها که میبینید، نامههای استعفای من از لشگر گارد است. فکر کنم بیشتر از پانزده تا نامه برای استعفا نوشتم. نگاه کنید؛ با همۀ انها مخالفت شده. من هم که دیدم استعفاهایم را قبول نمیکنند،ابتدا شش ماه ترک خدمت کردم و بعد از آن هم فراری شدم. بعد از این توضیحات یک کارت از داخل کیفش درآورد و به حاج آقا نشان داد. گفت: الان هم بنده عضو تیم حفاظت از بیت امام در قم هستم. این هم کارت شناسایی من. علیاکبر نامۀ دیگری را هم از کیفاش درآورد و انرا به حاج آقا عظیمی داد. گفت: این هم توبهنامه من است از خدمت در ارتش شاهنشاهی، که آن را نوشتم و به امام خمینی دادم. ای هم دستخط خود حضرت امام است که گوشۀ نامه نوشته شده و امضا کردند. بخوانید و ببینید چه نوشتهً حاج آقا عظیمی بعد از بالا و پایین کردن توبهنامه، دست خط امام را با صدای بلند قرائت کرد…
- کتاب پارتیزان؛ گلعلی بابایی
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.