در بخشی از کتاب «عزم پیکار» میخوانیم:
کرامت زیپ ساک را باز کرد و پوتین خاکآلود، جانماز، تسبیح، سربند«یاحسین» و وصیتنامۀ علی را بیرون آورد و مقابل آنها گذاشت. مادر علی با دستهای لرزان سربند را برداشت، بوسید و روی چشمانش گذاشت. سربند از اشکهای مادر خیس شد. پدرعلی هم تسبیح را برداشت و با بغض گفت: «این رو چند سال پیش از حرم آقا امام رضا خریده بود؛ همیشه دستش بود. میگفت تبرکش کردم با پنجرۀ فولاد آقا. قرار بود اینبار که اومد، ما رو ببره زیارت. دلمون میخواست این آخر عمری بریم پابوس آقا. اولینباره که علی من میزنه زیر قولش.»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.