

سیگاریا رو سوریه نمی برن
55,000 تومان
(زندگینامۀ شهید مدافع حرم، علیاکبر شیرعلی)
روایتی از کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم، علیاکبر شیرعلی است. نویسنده با مستندات و مصاحبههایی که از خانواده، دوستان و همرزمان شهید داشته است به این اشاره کرده است که چه چیزی باعث شد علیاکبری که زیاد مقید به نماز و روزه نبود، برای رفتن به سوریه به هر دری بزند تا راهی سوریه شود و شهید شود را در این کتاب 144 صفحهای که دارای دو فصل به علاوه اسناد و عکسها است به رشته تحریر درآورد تا مخاطبان با این شهید بیشتر آشنا شوند.
شهید علیاکبر شیرعلی از شهدای مدافع حرم استان خوزستان است که ۵ اردیبهشت ۶۳ همزمان با سالروز تولد حضرت علیاکبر(ع) در شهر آغاجاری متولد شد و ۱۷ آذر سال ۹۴ همراه چندتن دیگر از مدافعان حرم در حلب به شهادت رسید.
در انبار موجود نمی باشد
در برشی از کتاب «سیگاریا رو سوریه نمیبرن» میخوانیم:
امین از جلو میدود. ایوب هم بلند میشود. خمپارهای کنار خانه زمین میخورد. مجتبی ترکش میخورد و امین چند لحظهای گیج میشود و بهسمت بالای پشتبام میدود. از خانۀ کناری، صدای فریاد میشنود. گردوخاک و غبار گچ توی فضای خانه میپیچد و چیزی دیده نمیشود. امین به ایستگاه پلۀ پشتبام میرسد. همراه دو همرزم ارومیهای، در آنجا پناه میگیرند. نه میتوانند روی پشتبام بروند و نه میتوانند به پایین برگردند. هر جا بروند خمپاره و گلوله است. چند لحظهای میمانند تا تیراندازی و شلیک خمپارهها کمتر شود. بعد روی پشتبام میروند تا اسلحههای جا مانده از دیدبانهای ارومیهای را بردارند. امین، علیاکبر را میبیند که زخمی شده و آرام پاهایش تکان میخورد. فرهاد روی پشتبام کناری فریاد میزند و متوجۀ اطرافش نیست. همگی بهسمت بیرون خانهها میدوند. دو نفر بهسمت عقب برمیگردند. هرکدام از بچهها که تیربار یا کلاش دارد، تیراندازی میکند تا آنها بتوانند برگردند. مجتبی که خودش ترکش خورده و موج انفجار هم او را گرفته، توی بیسیم داد میزند: «بچههامونو زدن!» از توی بیسیم به او میگویند: «الان نیرو میآد.» هر لحظه صدای تیراندازیها از طرف دشمن بیشتر میشود. بچهها با هم صحبت میکنند که چه تصمیمی بگیرند و چطور از معرکه، جان سالم بهدر ببرند. امین میگوید: «من که نارنجک میکشم. عمرا تسلیم نمیشم.» دیگری میگوید: «خو نارنجکا رو نگه میداریم. اگه رسیدن، اونوقت منفجر میکنیم که حداقل اونارم بکشیم». فرمانده میگوید: «این حرفا چیه! باید تاکتیکی عقبنشینی کنیم.» فرمانده، امین را آرام میکند و میگوید: «اول من میرم بیرون. شما پشتسرم تیراندازی کنین. بعد یکییکی بیاین.» نیزارها را نشان میدهد و میگوید: «میریم اون سمت. تنها جایی که امکان زندهموندنمون هست همون جاس! تا اونموقع بچهها میآن کمک.» یکی میپرسد: «ایوب پس کجاس؟» امین تازه یاد ایوب میافتد و میگوید: «داشت میاومد!» برو صداش کن! امین داخل خانه میرود. ایوب! ایوب! صدایی نمیشنود. بیرون میرود و میگوید: «جواب نمیده.» فرمانده میپرسد: «کسی دیده ایوب بیرون بیاد؟»
- کتاب سیگاریا رو سوریه نمیبرن؛ مهری غلامپور
نام کتاب: |
سیگاریا رو سوریه نمیبرن! |
---|---|
نام نویسنده: |
مهری غلامپور |
موضوع: |
جبهه مقاومت/ مدافعان حرم |
سال انتشار: |
1400 |
شابک: |
978-622-7812-08-4 |
قطع: |
رقعی |
تعداد صفحات: |
144 |
ناشر: |
انتشارات 27 بعثت |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.