در یاد تو خواهم ماند

100,000 تومان

(شهید سعید آشوری به روایت خواهر)
«دریاد تو خواهم ماند»؛ زندگی‌نامۀ شهید سعید آشوری

توضیحات

در برشی از کتاب «در یاد تو خواهم ماند» می‌خوانیم:

بعد از سال‌ها یک شب خواب سعید را دیدم. مقابلم ایستاده بود و نگاهم می‌کرد. به طرفش دویدم. ولی چند متر مانده به سعید متوقف شدم. صدایش کردم. «سعیدجان! اسم دوستاتو بهم میگی؟ چطور اونا رو پیدا کنم؟ اصلا زنده هستن یا نه؟ تو رو خدا کمکم کن سعید.» _فردا یــه آقایــی مــی‌آد پیشــت. اون از همــه چیــز خبــر داره. اون آقا بهت می‌گه چیکار کنی. ناراحت نباش. به وقتش همه چیز آشــکار می‌شــه و با لبخند از من دور شــد. از خواب بیدار شــدم. چند دقیقه ای نشســتم و به فکر فرو رفتم. بالاخره بعـد از چنـد سـال دوبـاره سـعید را در خـواب دیـدم. اولـش گیـج بودم، چهـرۀ دوسـت داشـتنی سـعید کـه دوبـاره بعـد از گذشـت چنـد سال می‌دیـدم، ذهنـم را مشـغول کـرده بـود. دلتنگـی‌ام چنـد برابـر شـده بـود. ولـی بـا گریـه از خداونـد بـزرگ، بـه خاطـر دیـدن خـواب سـعید تشـکر کـردم. چنـد بـار صحنـۀ خـواب و حرف‌هایم بـا او را، مـرور کـردم. چشـمانم را بسـتم تـا شـیرینی دیدنـش را دوبـاره تجربـه کنـم. ولـی آن لحظـه و آن خـواب هرگـز تکـرار نشـد. کاملا فرامـوش کـردم کـه سـعید تـوی خـواب بـه مـن چـه گفتـه. فقـط خوشـحال از اینکـه چهـرۀ زیبـا و مهربانـش را دوبـاره دیـده بـودم. فردای آن روز سـه شـنبه، کلاس قرآن داشـتم. همیشـه از خانم‌ها خواهش می‌کردم. بـه احتـرام قـرآن گوشـی‌های خـود را در حالـت سـکوت قـرار دهنـد. خـودم هـم ایـن کار را می‌کردم. درسـم را دادم و نوبـت بـه قرائـت قـرآن رسـید. گوشـی، روبه‌رویم روی زمیـن بـود. متوجه شدم، گوشی‌ام زنگ می‌خورد. شماره تماس گیرنده ناشناس بود. بی‌توجـه بـه گوشـی بـه قرائـت یکـی از خانـم هـا گـوش دادم. نیـم نگاهـی به گوشی انداختــم. همچنــان داشــت زنــگ می‌خورد. کنجــکاو شــدم. عذرخواهـی کـردم و از کلاس بیـرون رفتـم. جـواب دادم. بله بفرمایید؟ آقایـی کـه تمـاس گرفتـه بـود، بـا صدایـی بسـیار مهربـان، بعـد از سلام و احوال‌پرسـی بلافاصلـه خـود را معرفی کـرد. آقای شیخانی هستم. من با تعجب جواب دادم. عذر می‌خوام فکر می‌کنم اشتباه گرفتین. خانــم آشــوری! مــن از دوســتان بــرادر شــهیدتون هســتم. البتــه خیلی صمیمی‌نبودیم. ولی آخریــن روزهــا، قبل از عملیات، که ســعید شــهید شد، باهاش آشنا شدم. فکــر می‌کردم خیالاتی شــدم و چیــزی کــه می‌شنوم زائیدۀ افــکار و خیالاتم اســت. ببخشید می‌شه دوباره تکرار کنید؟! بلــه خانــم آشــوری، کســی کــه لحظــۀ آخــر پیکــر مطهــر ســعید رو روی دوشش حمل کرد و تا آخرین لحظۀ شهادت کنارش بود، آقای حسین صفری بود.

  • کتاب در یاد تو خواهم ماند؛ هما مهرآبادی و نرگس آشوری
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “در یاد تو خواهم ماند”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *