خداحافظ سالار

170,000 تومان

(خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی)
کتاب «خداحافظ سالار»؛ حاصل 44 ساعت مصاحبه با همسر شهید و خاطرات شفاهی پروانه چراغ نوروزی درباره‌ی زندگی و شخصیت شهید حاج حسین همدانی، یکی از فرماندهان برجسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. شهید همدانی که به عنوان یکی از مدافعان حرم شناخته می‌شود، نقش مهمی در دفاع از ارزش‌ها و امنیت کشور ایفا کرد. این کتاب با نثری ساده و صمیمی، به بررسی ابعاد مختلف زندگی این شهید، از دوران کودکی و نوجوانی تا زمان حضور در جبهه‌ها و مأموریت‌هایش در سوریه می‌پردازد. نویسنده به نقل خاطرات و روایت‌هایی از دوستان و هم‌رزمان شهید همدانی پرداخته و تلاش کرده است تا تصویر واقعی و مستند از شهید همدانی ارائه دهد و ویژگی‌های شخصیتی او، از جمله شجاعت، ایثار و فداکاری‌اش را به تصویر بکشد.
شهید سردار همدانی جانشین قرارگاه امام حسین(ع) و مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران و فرمانده سپاه محمد رسول الله(ص) تهران بوده است که در حین انجام ماموریت مستشاری در سوریه به شهادت که آرزوی دیرینه اش بود نائل آمد. کتاب «خداحافظ سالار» به زبان عربی ترجمه و توسط انتشارات 27 بعثت منتشر شده است.

از این استاد ادبیات پایداری تاکنون کتاب‌هایی چون: آب هرگز نمی‌میرد، دهلیز انتظار، غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند، هفتاد و دومین غواص، تازیانه‌های سلوک، مهاجر سرزمین آفتاب، فقط غلام حسین باش و بهشت تخریب منتشر شده است.

توضیحات

در برشی از کتاب «خداحافظ سالار» می‌خوانیم:

سه روز از رفتنش به سوریه گذشته‌بود. هر روز،دو سه‌بار زنگ‌زد. احوال بچه‌ها را پرسیدو آخر سر ،تأکید کرد که حتما برای عروسی برادر یکی از دوستانش به شمال برویم. شمال و عروسی برای من و بچه‌هایی که دلمان با‌‌ حسین بود، زندان به حساب می‌آمد اما نمی‌توانستم حرف و تأکید چندبارۀ او را زمین بگذارم و عملی نکنم. حتما این تأکیدها، علتی داشت که من متوجه آن نبودم. با امین و زهرا و سارا راهی شمال شدیم. همان جمعی که چهار سال پیش در آن شرایط بحرانی به سوریه رفته بودیم. حالا حسین، تنها در سوریه بود و ما بی‌حوصله و دل‌گرفته در شمال. امین پشت فرمان بود. زهرا و سارا هم دمق و کم حرف، چپ و راست من نشسته بودند و شاید که نه، حتما به حرف‌های روز آخر بابایشان فکر می‌کردند. حرف‌هایی که یادش از درون، آتشم می‌زد و مدام درذهنم تکرار می‌شد: «این دفعۀ آخره که می‌رم»، «می‌رم اما خیلی زودبر می‌گردم.»، «یک کار ناتمام دارم که بایدتمامش کنم»، «کار از نخوردن قند گذشـته»، «منو پیش دوستان شهیدم، توی گلزار شهدای همدان دفن کنید.» هر چقدر با‌‌خودم کلنجار می‌رفتم،خودم را مهیای رفتن به عروسی نمی‌دیدم. آخر چه دلیلی داشت که بعد از آن وداع تلخ، از سوریه زنگ بزند و اصرار کند که «برید شمال، عروسی پسر دوستم» و آدرس بدهد و هی زنگ بزند تا مطمئن شود که رفته‌ایم به عروسی یا نه.
غروب روز سومی که حسین رفته بود، به ساری رسیدیم. شمال سرسبز و همیشه زیبا در هجوم پاییز، رنگ با‌خته بود و از آن گرفته‌تر آسمان بود که در توده‌هایی از ابرهای خاکستری و سیاه به هم می‌پیچید که شاید ببارد. به سالن محل برگزاری عروسی رسیدیم.نماز مغرب و عشارا خواندیم و بعد بی‌حوصله با‌‌نگاهمان با‌‌هم حرف زدیم،حرف‌های بی‌کلامی که پر بود از یاد «باباحسین.»

  • کتاب خداحافظ سالار؛ حمید حسام
توضیحات تکمیلی
نام کتاب:

خداحافظ سالار

نام نویسنده:

حمید حسام

موضوع:

مدافع حرم

سال انتشار:

1396

شابک:

978-622-7812-

قطع:

رقعی

تعداد صفحات:

464

نوبت چاپ جاری:

70/ 1402

ناشر:

انتشارات 27 بعثت

نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “خداحافظ سالار”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *