تیم سربازها

70,000 تومان

 ماجراهای هیجان‌انگیز جنگ برای نوجوانان

آیا آماده‌اید تا پا به دنیایی پر از شجاعت، ایثار و رفاقت بگذارید؟ کتاب «تیم سربازها»، اثری بی‌نظیر از نویسندۀ توانا، محمدعلی سپهر، شما را به قلب حوادث دوران دفاع مقدس می‌برد. «تیم سربازها»، مجموعه‌ای از داستان‌های واقعی و جذاب است که به زبانی ساده و گیرا، رشادت‌ها و ازخودگذشتگی‌های سربازان و رزمندگان کشورمان را به تصویر می‌کشد. محمدعلی سپهر با قلم سحرآمیز خود، فضایی را خلق کرده که در آن، نوجوانان می‌توانند با سربازان، همراه شوند، دلهره‌های آن‌ها را تجربه کنند و درس‌های بزرگی از مقاومت و امید بیاموزند.

چرا «تیم سربازها» را بخوانیم؟

  • داستان‌های واقعی و جذاب: تجربۀ لحظه به لحظه با قهرمانانی که برای دفاع از خاک وطن جنگیدند.
  • مناسب برای نوجوانان: زبان روان، داستان‌های کوتاه و پرکشش که نوجوانان را جذب می‌کند.
  • آشنایی با تاریخ: فرصتی بی‌نظیر برای آشنایی با دوران مهم دفاع مقدس و رشادت‌های آن زمان.
  • تقویت ارزش‌های اخلاقی: درس‌هایی از شجاعت، همدلی، مسئولیت‌پذیری و عشق به میهن.
  • اثری از محمدعلی سپهر: نویسنده‌ای که توانایی خاصی در نگارش برای مخاطب نوجوان دارد.
  • انتشار توسط نشر 27 بعثت: ناشری معتبر در حوزه ادبیات دفاع مقدس.

اگر به دنبال کتابی هیجان‌انگیز و آموزنده برای نوجوانان خود هستید که آن‌ها را با مفاهیم والای ایثار و قهرمانی آشنا کند، «تیم سربازها» انتخابی ایده‌آل است. این کتاب نه تنها سرگرم‌کننده است، بلکه پنجره‌ای رو به گذشتۀ پر افتخار ما می‌گشاید.

توضیحات

در برشی از کتاب «تیم سربازها» می‌خوانیم:

تا به میدان تیر برسیم، سرودهای حماسی می‌خوانیم و توی سروکلۀ هم می‌زنیم. همه می‌خندند. یک آمبولانس با ما آمد و وقتی پیاده شدیم، کنار ماشین ما ایستاد و دو نفر با لباس نظامی از آن پیاده شدند. همه کمی می‌ترسیم. هومن می‌گوید: «یا خدا! آمبولانس برای چیه؟!» دانا با نگرانی جواب می‌دهد: «احتمال مجروح‌شدن هست بالاخره. اینجا میدون تیره!» جلال دنبالۀ چفیه‌اش را روی شانه‌اش می‌اندازد و می‌گوید: «نگران نباشین. همیشه این آمبولانس میاد. جزو قوانین میدون تیره. شوخی‌بردار نیست.» به‌ستون یک، پشت‌سرهم راه می‌افتیم و اسلحه می‌گیریم. بعد به حرف‌های آقای همتی و مربی که یک نظامی قوی‌هیکل مهربان است، گوش می‌دهیم. بیشتر بچه‌ها قبلا آموزش دیده‌اند. خشاب می‌گیریم و توی تپه‌ها، آتش‌حرکت را تمرین می‌کنیم. کار سختی است. باید روی زمین بنشیم یا سینه‌خیز برویم و تیراندازی کنیم تا دستۀ کناری بدوند و جلوتر بروند. بعد نوبت آن‌ها می‌شود. آن‌ها می‌ایستند و تیراندازی می‌کنند و ما بلند می‌شویم و سی‌متر جلو می‌دویم. تیرها مشقی هستند و بی‌خطر؛ اما در حال پیش‌روی، اجازۀ تیراندازی نداریم. نفسمان بعد از چند بار دویدن و ایستادن بند می‌آید. خاک توی حلقم می‌رود و به سرفه می‌افتم. مربی که چند نارنجک دودزا می‌اندازد، وضع بدتر می‌شود. عقب که می‌مانیم، مربی با پوتین به پا و کمرمان می‌زند. غرورم به‌شدت جریحه‌دار می‌شود. خیلی عجیب است، دلم برای خودم می‌سوزد و کمی دلگیر می‌شوم. کسی تا آن روز آنطور محکم به من لگد نزده بود! همه‌چیز عوض شده است و می‌فهمیم که جنگ، کار چندان بامزه‌ای نیست. صدای شلیک و نفس‌نفس‌زدن و خاک و غبار و فریادهای مربی و بچه‌ها، حسابی هشیارم کرده است. باید مراقب باشیم جلو اسلحۀ دیگران قرار نگیریم؛ چون همان فشنگ‌های تمرینی هم از فاصلۀ نزدیک خطرناک هستند. دوست دارم دنیا، من را اینجا ببیند. وقتی به او فکر می‌کنم، قلبم تندتر می‌تپد. حس شیرینی دارم. قوی‌تر می‌شوم وقتی به او فکر می‌کنم. وقتی مادر می‌خواهد چیزی برای طوبی‌خانم بفرستد، خودم را مثل فشنگ می‌رسانم. کمی آب به موهایم می‌زنم. مادر زیرلب می‌گوید: «این‌قدر رنگ‌به‌رنگ نشو!» و روانه‌ام می‌کند. از خجالت آب می‌شوم. زنگشان را که می‌زنم، روی شانه‌هایم دو تا بال درمی‌آید.

  • کتاب تیم سربازها؛ محمدعلی سپهر
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تیم سربازها”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *