در برشی از کتاب «به قلم سوگند» میخوانیم:
سـختیها و خسـتگی عملیات والفجر8 میطلبید تا حبیب و دیگر دوسـتانش کــه بــه مرخصــی آمــده بودنــد، چنــد روزی را بیشــتر کنــار خانوادههــای خــود بماننـد تـا هـم خلاء عـدم حضورشـان در خانـواده را پـر کننـد و هـم مراسـم یـاد بـودی بـرای همرزمـان شهیدشـان برگـزار کننـد. از میـان بچههـای رزمنـدۀ مسـجد جوادالائمه (ع) کـه در عملیـات والفجر8 حضور داشـتند، چهار نفرشـان: احمد عسـکریزاده، مهرداد رحیمی، حسـین زمانــی و حمیدرضــا شهســواری بــه شــهادت رســیده بودنــد کــه در ایــن میــان وابسـتگی حبیـب بـه شـهید مهـرداد رحیمـی بیشـتر از بقیـۀ ایـن شـهیدان بـوده اسـت. چـرا کـه مهـرداد در کتابخانـه مسـجد بسـیار فعالیت میکـرد و کمک حال حبیـب در کارهـای اجرایـی بـود. بـه ایـن ترتیـب حبیـب عیـد سـال 1365 را کنـار خانـوادهاش سـپری کـرد و پـس از اتمـام مـدت مرخصـی، مجـددا به همراه دیگر همرزمانش به دوکوهه بازگشـت. ایــن بــار او نیــروی گروهــان شــهید بهشــتی از گــردان مالکاشــتر شــده بــود کـه فرماندهـیاش را محمـود پیربداغـی بـه عهـده داشـت.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.