نمایش 1–24 از 73 نتیجه

نمایش 9 24 36

آسمان‌شناس

90,000 تومان
نام کتاب: آسمان شناس سرگذشت و خاطرات شهید حسن آبشناسان معرفی کتاب: این کتاب شامل 35 فصل روایت بستگان و دوستان شهید آبشناسان در مورد ایشان به همراه عکس و اسناد که توسط مشهود گودرزی‌نژآد گردآوری شده است. شهید سرلشگر حسن آبشناسان در اردیبهشت ۱۳۱۵ خورشیدی در خانواده‌ای مذهبی و در یکی از محله های تهران چشم به جهان گشود. او پس از اخذ مدرک متوسطه به دانشکده افسری راه یافت و با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. آبشناسان در نخستین دوره رِنجر که در مرکز پیاده شیراز تشکیل شد، شرکت کرد و تا ۱۳۵۶ خورشیدی دوره های عالی ستاد و فرماندهی و دوره های چتربازی و تکاوری را در داخل و خارج از کشور گذراند. برخی از آنها نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز همچنان ادامه داشت. دوره های مختلف تربیت بدنی، دریافت درجه استادی در چندین رشته ورزشی و ترویج ورزش باستانی و سایر ورزش ها در میان افسران ارتش، گذراندن دوره عالی زبان انگلیسی در ۱۳۴۹ خورشیدی، شرکت در دوره عالی رزم پیاده در ۱۳۵۱ خورشیدی، حضور در دوره آموزشی فرماندهی و ستاد (دافوس) در ۱۳۵۴خورشیدی، شرکت در دورن آموزش هوابرد و چتربازی در ۱۳۵۶، شرکت در مسابقات بین المللی گروه های تجسس و نجات ارتش های جهان در انگلیس و کسب مقام اول برای تیم ایران در ۱۳۵۶، شرکت در دوره تکمیلی تکاوری کوهستان در سال ۱۳۵۷ و تدریس و آموزش در دوره های تکاوری و رنجر در مرکز پیاده شیراز از جمله دوره هایی به شمار می رود که شهید آبشناسان در آن شرکت داشته است. سرانجام روح بزرگ و الهی حسن آبشناسان روز هشتم مهر ۱۳۶۴ در عملیات قادر و در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق با ترکش توپ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. برشی از کتاب «آسمان شناس»: خواب دیدم در زمین راه نمی‌روم و در هوا پرواز می‌کنم؛ ولی هواپیما اوج ندارد. حدود دو سه متری زمین بود که مانعی در جلوی پرشم به وجود آمد که با گفتن با علی اوج گرفتم و از مانع عبور کردم و به پرواز ادامه دادم.

آرمان عزیز

180,000 تومان
معرفی کتاب: این کتاب سی و چهارمین کتاب از مجموعه بیست و هفتی ها است که به روایت‌هایی مستند از زندگی شهید آرمان علی‌وردی به قلم مجید محمدولی است که توسط انتشارات 27 بعثت چاپ و روانه بازار نشر شده است. آرمان همواره در خط مقدم جهاد فرهنگی و علمی بوده و خاطرات دوستان و خانواده نشان می دهد او برای اینکه به شهادت برسد تلاشی مخلصانه و مداوم داشته است. او از جمله جوانانی بود که در محیط مسجد و بسیج رشد پیدا کرده و خود در نوجوانی به یک جهادگر و مربی توانمند تبدیل شد. او از دانشگاه انصراف می‌دهد و راه خود را برای خودسازی و دیگرسازی در طلبگی می‌یابد. به همین خاطر وارد حوزه علمیه آیت الله مجتهدی در تهران می‌شود و خیلی زود در کنار تحصیل، فعالیت‌های تبلیغی را آغاز می‌کند. در روزهایی که کشور به دست دشمنان داخلی و خارجی در آتش فتنه می‌سوخت آرمان وظیفه خود دانست که از مردم و بیت المال در مقابل این آشوب طلبان محافظت نماید و در این مسیر بسیار زود شربت شهادت را از دست اباعبدالله الحسین نوشید. برشی از کتاب «آرمان عزیز»: چشممان به جاده و اطرافش بود که احساس کردیم به همان جایی رسیده‌ایم که صندل آرمان افتاده پیاده شدیم. با کمی جست و جو توانستیم صندل را پیدا کنیم. خواستیم به محل قرار با دوستان برگردیم که چشم آرمان به حمامی که آنجا ساخته بودند افتاد. پیشنهاد داد یک حمام درست و حسابی برویم. می‌گفت دیگر حمامی به این خوبی نصیبمان نمی‌شود. حمام خوب و تمیزی بود و دوش‌های زیاد با تجهیزات کامل داشت. یک بسته شامل شامپو صابون و حوله هم به زائران می‌دادند. رفتیم زیر دوش و حمام کردیم. آرمان زیر دوش مرتب داد می‌زد: «زوار محترم غسل زیارت حرم مطهر ابا عبد الله فراموش نشه » به او گفتم: «بابا همه فهمیدن چیه مرتب مثل پیام بازرگانی هی این جمله رو تکرار میکنی؟» گفت: «غسل زیارت ثواب داره و مستحبه اگه کسی یادش رفته باشه و با صدای من به یاد غسل بیفته و انجام بده من هم توی ثوابش شریکم این بده؟» از حمام خارج شدیم و پس از آن یک لیوان شربت آب لیموی تگری هم به ما دادند که خیلی چسبید. به سمت محل قرار با دو هم سفرمان راه افتادیم وقتی رسیدیم آن‌ها از دیرکردن ما گله داشتند. ماجرا را برایشان تعریف کردیم.

بالاتر از ارتفاع

80,000 تومان
«بالاتر از ارتفاع» روایت‌هایی از زندگی فرمانده جانباز و آزادۀ شهید مجید داوودی راسخ است. این اثر سی و سومین کتاب از مجموعه بیست و هفتی‌ها می‌باشد. دربخشی از کتاب می‌خوانیم: عراق با دوربین‌های مجهز دیدی در شب و ردیابی بی‌سیم، گرای ما را گرفته بود. عملیات لو رفته بود. آنجا فقط باران خمپاره و موشک بود. از همه طرف محاصره شده بودیم. بیسیم‌چی گزارش لحظه به لحظه را به مقر می‌فرستاد. ناگهان احساس سوزنده‌ای همۀ بدنم را گرفت و بعد دیگر چیزی نفهمیدم.

پروانه‌ای که نخل شد

80,000 تومان
«پروانه ای که نخل شد» سی و دومین کتاب از مجموعه «بیست و هفتی‌ها» زندگی‌نامه شهید عباس شعف فرمانده گردان میثم تمار لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) به قلم زهرا آقازاده است. شهید عباس شعف، فرمانده بیست و سه‌ساله روزهای جنگ تحمیلی بود، مردی که سالها پای درس شهید بهشتی مبارزه را آموخت روزهای حمله به سرزمینمان، پا به میدان گذاشت و همرزم شهیدان وزوایی، همت، پیچک و... شد. نویسنده نیز برای همین زندگی پرتلاطم اورا برگزید تا به دست نسل‌های جوان برساند و قالب کتاب را متعهد به مصاحبه‌ها و به دور از کلیشه‌ها نگاشت. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: از ظهر گذشته بود که عباس نیروهایش را به‌سمت منطقۀ عملیاتی برد. چند بار بین راه ایستاد و نفسی پرجان کشید. ریه‌اش از هوای نمناک نخلستان و دشت پر شد. دست به کمر می‌زد و سینه‌اش را صاف می‌کرد. بعد سرش را به سمت آسمان بلند می‌کرد و بازدمش را بیرون می‌داد. عباس جانی در بدن نداشت. دیگر توانی برای این تن نحیف نمانده بود. نزدیک میدان مین و پست نگهبانی یک خاک‌ریز زدند.

غروب پالمیرا

65,000 تومان
کتاب «غروب پالمیرا» همهٔ ماجراهایی را که در طول زندگی «علی‌اصغر شیردل»، پیش تولد تا درگذشت او رخ داده، تشریح کرده است. محبوبه معظمی، نویسندهٔ این کتاب دلیل انتخاب عنوان این کتاب را بیان کرده است؛ پالمیرا یکی از معرف‌ترین شهرهای تاریخی دنیا واقع در شهر تدمر در سوریه است که هر سال میلیون‌ها توریست برای بازدید داشته است. این بنای بی‌نظیر دارای یک میدان بزرگ گلادیاتور و هزار ستون پابرجا بود. در روز درگذشت «علی‌اصغر شیردل»، این اثر باستانی توسط داعش بمب‌گذاری و نیمی از این اثر ویران شد. آخرین عکس‌های «علی‌اصغر شیردل» کنار ستون‌های بنای پالمیرا است؛ در همان روزی که او و همکارانش در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ برای بازدید از این بنای تاریخی به تدمر رفته بودند. «علی‌اصغر شیردل» از مهندسان ایرانی بود که برای کمک به رزمندگان موسوم به مدافع حرم به سوریه رفت. او متولد ۳ خرداد ۱۳۵۶ بود. ۸ اردیبهشت ۱۳۸۴ ازدواج کرد و ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ درگذشت. مطالب کتاب حاضر را ۱۳۰ قطعه خاطره از نزدیکان و دوستان «علی‌اصغر شیردل» تشکیل داده است. پس از آن‌ها، متن وصیت‌نامهٔ او و اسامی راویان درج شده است. در انتهای کتاب عکس‌ها و اسناد مربوط به این فرد منتشر شده‌اند. راویان کتاب پیش‌رو بر اساس نسبت‌ با «علی‌اصغر شیردل» عبارتند از پدر، مادر، همسر، خواهران، پسرعمو و همسران خواهران او،‌ خواهرزاده،‌ همکار، هم‌رزمان، دوستان بسیجی و دیگر دوستان. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «بالاخره نیروهای ایرانی دم غروب رسیدند و دیوار خانه را از درون کوچه کندند و همه افراد توی خانه بیرون نجات پیدا کردند و زیر شلیک تیر و قناسه خودشان را به خانه‌ای دیگر رساندند. حاج‌حیدر و حاج‌یونس توی همان خانه بودند. رضا به‌محض دیدن حاج‌حیدر شروع به گریه کرد و گفت: «پیکر علی‌اصغر شیردل رو توی پیکاپ جا گذاشتیم.» حاج‌حیدر رضا را دلداری داد و گفت: «نگران نباش! پیکر رو برمی‌گردونیم.» دود و شعله‌های آتش از جای‌جای شهر دیده می‌شد. داعش هرکس را می‌دید سر می‌برید. بدن زن‌ها و کودکان به بدترین شکل سوزانده شده بود. داعشی‌ها نیروهای تامین سوریه را به خرابه‌های پالمیرا بردند و در میدان گلادیاتورها ۴۵۰ نفر نظامی و غیرنظامی را کودکان داعشی که لباس نظامی به تن داشتند سر بریدند. صدای وحشیگری بعد از قرن‌ها دوباره در میدان پالمیرا پیچید و صدای نعره مظلومان فضا را پر کرد. ستون‌های باستانی پالمیرا را یکی‌یکی بمب‌گذاری کردند و فرو ریختند. انگار تمام تاریخ تدمر بعد از چندهزار سال استقامت فرو ریخت و غروب پالمیرا از راه رسید. همه مردم شهر وحشت‌زده بودند. هرکس به ارتش یا حزب‌الله و ایرانی‌ها نانی فروخته بود، توسط جاسوس‌ها لو می‌رفت و سرش بریده می‌شد. بوی خون، لاشخورها و سگ‌ها را به شهر کشانده بود. بچه‌های ایرانی هنوز نگران پیکر علی بودند. تا چند روز از نیروهای جهادی خبر می‌گرفتند؛ بعد از چند روز، خبر آمد که پیکاپ را نمی‌بینند. از در و دیوار تدمر خون می‌چکید. بین آتش و خون و انفجار اثری از پیکر علی نبود. انگار رفتن او با غروب پالمیرا گره خورده بود.»

سایۀ ناتمام

55,000 تومان
کتاب سایه ناتمام زندگی‌نامهٔ طلبهٔ شهید، «فرشید فرشته‌صنیعی»، سی و یکمین کتاب از مجموعه بیست و هفتی‌ها به قلم زینب پاشاپور  است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «آقا جون سیاسی نبود اما خیلی خوشش نمی‌آمد جز وقت‌های فوتبال بازی یا تماشای تظاهرات مردم از پشت نرده‌ها، برویم طبقه بالا. شنیدن صدای شعار مردم برای ما هیجانش بیشتر از شنیدن حرف‌های تکراری حسین‌آقا بود و خودش هم این را خوب می‌دانست. دسته‌های جلوی دانشگاه بیشتر دانشجو بودند و از روی ریختشان راحت می‌شد از مردم عادی تشخیصشان داد؛ جوان بودند و کتاب یا کلاسور دستشان بود، زن‌ها بیشتر مانتوهای گشاد تنشان بود و روسری‌های تک‌رنگشان را بزرگ زیر گلویشان گریه زده بودند و شعارهایشان را با مردها چند تکه کرده بودند و به نوبت جواب می‌دادند. انگار شعارهای تندی هم بود که هم‌کلاسی‌هایشان را به تظاهرات دعوت می‌کردند.»

پرواز تا بهشت

50,000 تومان
روایت زندگی شهید مدافع سلامت دکتر علی اکبر آقابابایی پور است که با شیوع بیماری کرونا در بیمارستان محل خدمتش

سیگاریا رو سوریه نمی برن

55,000 تومان
نام کتاب: سیگاریا رو سوریه نمی‌برن زندگی‌نامه شهید مدافع حرم علی‌اکبر شیرعلی معرفی کتاب: زندگی‌نامه شهید مدافع حرم علی‌اکبر شیرعلی، دهمین ‌عنوان از مجموعه «مدافعان حرم» به قلم مهری غلام‌پور است که توسط انتشارات 27 بعثت چاپ و روانه بازار نشد شده است. شهید علی‌اکبر شیرعلی از شهدای مدافع حرم استان خوزستان است که ۵ اردیبهشت ۶۳ همزمان با سالروز تولد حضرت علی‌اکبر(ع) در شهر آغاجاری متولد شد و ۱۷ آذر سال ۹۴ همراه چندتن دیگر از مدافعان حرم در حلب به شهادت رسید. کتاب زندگی این‌شهید در دو فصل، به همراه وصیت‌نامه و عکس‌ها و اسناد مربوط به شهید شیرعلی را در برمی‌گیرد. برشی از کتاب «سیگاریا رو سوریه نمی‌ برن» : چند روز بعد از شهادت حاج رضا، منصور پرما، سرِ علی اکبر را هم اصلاح می کند. یکی از بچه ها می گوید: «علی اکبر نکنه تو هم می خوای شهید بشی؟» - چطور؟ - منصور سرِ حاج رضا رو که اصلاح کرد، دو سه روز بعدش شهید شد. خو شاید سرِ تو هم بتراشه شهید بشی. - حاج رضا که جای خوبی رفت! برای منصور، مرتب کردن موهای علی اکبر سخت است. علی اکبر می گوید: «بیخیال، موهام فر داره و از این بهتر جمع وجور نمی شه. دستت طلا!» علی اکبر هر روزی که در جبهه فرصت پیدا کند، به مادر زنگ می زند. گاهی هم به فاطمه زنگ می زند. فاطمه هنوز باور ندارد که علی اکبر به سوریه رفته باشد. با خودش فکر می کند، نکند علی اکبر از ازدواج با او پشیمان شده است و این حرف ها را می زند تا او را دست به سر کند؛ وگرنه علی اکبر کجا و سوریه و جنگ کجا؟! این فکرهای فاطمه زمانی قوّت می گیرد که علی اکبر از سوریه زنگ می زند و شمارۀ تهران می‌افتد. - خو اکبر این که شماره نمی ندازه! - ها خو از تلفن مخصوص زنگ می زنُم. فاطمه هنوز به یقین نرسیده است.

حدیث بابا

55,000 تومان
چه بسیار شهدایی که در هنگام هشت سال دفاع مقدس از عزیزترین عزیزان خود گذشتند و جان خود را در راه دین خداوند فدا کردند و حتی تا سالیان سال از پیکر خاکی شان خبری نبود. مردان مردی که تمام لذت های این جهان را بر خود حرام کردند و آرامش این وطن و اعتلای پرچم الله تمام دغدغه زندگی شان شد. افرادی که اگر در ظاهر و زندگی دنیایی شان توجه می شد هیچ نکته چشم گیر یا قابل اعتنایی نبود اما در دل شیرمردانی بودند که منتخب راه حق قرار گرفتند و به بالاترین درجات الهی رسیدند. شهید علی تورانلو جوان 27 ساله ای بود که در مرحله دوم عملیات خیبر به شهادت رسید و پیکرش 13 سال مفقود بود. او در روستایی در حوالی ساوه به دنیا آمد و از همان کودکی کمک کار پدر خود در بحث زراعت و دامداری بود. او جزو گروه اولی بود که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوسته بود و به خاطر اطمینان بسیار بالایی که به او بود جزو تیم حفاظت امام در جماران قرار گرفت. او همچنین جزو کادر تیپ محمدرسول الله بود که به سوریه اعزام شد و با فرمان امام بازگشت. او مدتی فرمانده شهر سردشت بود و در زمان عملیات خیبر نیز فرمانده گردان عمار بود. یادداشت های بسیار ارزشمندی از این شهید در مورد عملیات ها و احوال معنوی او باقی مانده است. فاطمه وفایی زاده در کتاب «حدیث بابا» به زندگی این شهید عزیز به شکل داستانی پرداخته است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: همسر عزیزم مگر فراموش کرده ای که توهم است رسول خدا هستی خداوند تو را جزای خیر بدهد پاداش دهنده ما اوست و ان شاء الله پاداش انتظارت را خواهی گرفت خدای من خانواده خود و این فرزند کوچکم را با یک دنیا امید و آرزو جا گذاشتم و به تو سپردم تو خود برای روزی دادن و نگه داریش شایسته تری.