سالار تیپ عمار
70,000 تومان 49,000 تومان
سرگذشتنامۀ فرمانده تیپ یکم عمار لشکر 27 محمد رسولالله (ص) شیر کوهستان؛ شهید مهدی خندان
کتاب «سالار تیپ عمار»؛ به طور مفصل به زندگی و دستاوردهای شهید مهدی خندان، فرمانده تیپ یکم عمار از لشکر 27 محمد رسولالله (ص) میپردازد. شهید خندان به عنوان یکی از چهرههای برجسته و شجاع در دوران جنگ ایران و عراق، نقش بسزایی در موفقیت عملیاتهای مختلف ایفا کرده و این کتاب به بررسی دقیق این دوران میپردازد. سالار تیپ عمار، زندگی این اسطوره جنگ را که با لقب «شیر کوهستان» نیز شناخته میشد، به شکلی جذاب و مستند روایت میکند. در این سرگذشتنامه، خوانندگان با جنبههای مختلف زندگی شهید خندان، از اعتقادات و زندگی شخصیاش گرفته تا ارتباطات و راهبریهای نظامیاش آشنا میشوند. نویسنده با بهرهگیری از خاطرات همرزمان و روایتهای تاریخی، تصویری کامل و زنده از این فرمانده قهرمان ارائه میدهد. این کتاب با بیان زنده و مستند خود، توانسته است تصویر روشنی از دوران سخت جنگ و رشادتهای شهیدان دفاع مقدس به ویژه شهید مهدی خندان را به نمایش بگذارد.
در برشی از کتاب «سالار تیپ عمار» میخوانیم:
چند ساعتی از ورود ما به منطقه نمیگذشت و هنوز چادرمان را علم نکرده بودیم که حاجهمت به سراغمان آمد. من و مسئول واحدمان «حاجسعید قاسمی» و سرگروه تیمهای شناسایی به همراه حاجی به بازدید منطقهی عملیاتی رفتیم تا از بلندی، منطقه را شناسایی کنیم. صحبتهای حاجی زیاد طول نکشید. با دست، نقاطی را به ما نشان داد و آخرین محورهای جبهه و وضع یگانهای خودی و دشمن را مشخص کرد. بعد رو به ما کرد و گفت: فرصت زیادی ندارید. شب عملیات معلوم نیست. ممکن است پسفردا باشد یا چند روز بعد، ولی برای شناسایی منطقه، وقت کمی داریم. از این فرصت کوتاه استفادهی بیشتری بکنید تا عملیات با موفقیت انجام شود. شنیدن صدای گرم و صمیمی حاجی و دیدن چهرهی زیبا و پرصلابت او، همیشه مایهی قوت قلب و اطمینان خاطر بچههای واحد ما بود. حاجی ادامه داد: کار را کاملا جدی بگیرید، چون که همهی بسیجیها منتظرند، تا شما عراقیها را به آنها نشان دهید! حاجی که رفت، ما ماندیم و روبروی ما، دشت قزلچه و قلهی بزرگ شناسنایی نشدهی 1904 کانیمانگا. قله با هیبتی هولانگیز در مقابل ما خودنمایی میکرد، با تنپوش سبز مخملی و نوکی تیز و برآمده از میان قلهها. دامنش آنقدر گسترده و پرچین بود که با یک نگاه نمیشد تمام آن را دید و تازه این یک قسمت از منطقه بود. آن سمتش را خدا میدانست که چه خبر است. چند ساعت بیشتر به غروب نمانده بود. ما تا آنجا که میتوانستیم با دوربین کار کردیم، بعد به اردوگاه برگشتیم و نیمهشب دوباره کار شناسایی را با پشت سر گذاشتن خاکریز خودی و رخنه به مواضع دشمن در دل دشت قزلچه ادامه دادیم. دشمن مرتب منور میزد و بیهدف تیراندازی میکرد و ما مجبور بودیم با احتیاط پیش برویم. شب بعد، در حالی که اطراف خود را نگاه میکردیم به منطقهی دشمن وارد شدیم.
- کتاب «تیپ سالار عمار»؛ گلعلی بابایی

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.