سومین پلاک

45,000 تومان

(زندگی‌نامۀ شهید جواد واضحی‌فرد)
«سومین پلاک»؛ به زندگی شهید جواد واضحی‌فرد از کودکی تا شهادت می‌پردازد. این کتاب علاوه‌بر روایت زندگی شهید، به سبک زندگی این خانواده مسلمان ایرانی در دهه‌های 40و 50 می‌پردازد، که سومین پسرشان را هم برای دفاع از این آب و خاک به شهادت رسیده‌است.
جواد واضحی‌فرد متولد 1341 در تهران است. او تحصیلات خود را در رشته علوم تجربی به پایان رساند و دیپلم گرفت. پس از ازدواج، صاحب یک پسر شد. جواد واضحی‌فرد به عنوان فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در جبهه‌های جنگ حضور داشت و در عملیات کربلای ۵ در دی‌ماه ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه به شهادت رسید. دو برادر او، حمیدرضا و عباس، نیز پیش از او به شهادت رسیده بودند.

توضیحات

در برشی از کتاب «سومین پلاک» می‌خوانیم:

علی کرمی با منصور ارضی نوحه می‌خواند؛ بعد از روضه تا می‌گفتند: «حسین جان کربلا» و دم می‌گرفتند «حسین حسین.» بچه‌ها هیجانی می‌شدند لباسشان را در می‌آوردند و لخت سینه می‌زدند. جواد این کارها را نمی‌پسندید. علی سر همین شــیوۀ سینه‌زنی با مســئول تبلیغات زرنخی دعوایش شد. او می‌گفت: «توی لشکر کسی نباید لخت بشه.» علی کرمی که دیگر بیشتر از این نمی‌توانست خلاف قانون پادگان عمل کند گفت: «اصلا خودم شــبای جمعه می‌رم بیرون از لشکر می‌خونم.» بعد از آن می‌رفت سبزه‌قبا یا محمدابن‌جعفر طیار در دزفول. آن‌هایی که شیوۀ سینه‌زنی و روضۀ او را دوست داشتند به هم خبر می‌دادند. شب‌های جمعه چند تا تویوتا با نیرو جلوی ساختمان پرسنلی جمع می‌شدند و همراهش می‌رفتند. جواد می‌گفت: «علی این کار رو نکن. حاج محمد ناراحت می‌شه.» علی می‌گفت: «به من چه. من می‌خوام برم بخونم؛ اینا خودشون می‌آن. مگه من بهشون گفتم دنبالم بیان؟» محمد کوثری علی را خواست و گفت: «علی چرا بچه‌ها رو برمی‌داری می‌بری؟» حاج آقا من نمی‌برم. من می‌خوام شب جمعه برم سبزه‌قبا. شما که نمی‌تونی بگی شب جمعه مرخصی شهری نرو . به فرمانده گردان‌ها بگو بچه‌هاشون رو دنبال من نفرستن. معاون گردان خودش می‌آد خب بگو نیان. وقتی دیدند حریـف علی نمی‌شوند گفتند برود در همان حسینیۀ پادگان دوکوهه بخواند. جواد در این عزاداری‌ها شرکت نمی‌کرد. نه تنها اینجا تهران هم که بود نمی‌رفت. یک روز از روزهای ماه محرم که در مســجد سخنرانی و سینه‌زنی و روضه بود حسین عسگری دید جواد نیست. دنبالش که گشت او را در کتابخانه پیدا کرد کـه دارد کتاب می‌خواند. از نظر حسین و اغلب بچه‌هایی که عزاداری می‌کردند این کار خیلی مهم بود و نمی‌توانست درک کند چرا جواد مجلس روضه را ترک کرده و آمده است کتاب می‌خواند. رفت کنارش نشست و گفت: «آقا جواد یه سوالی تو ذهنم هست. اجازه می‌دین ازتون بپرسم؟» جواد گفت: «بله. بپرس.» و در جواب سوال حسین که چرا سینه‌زنی را رها کرده و به کتابخانه آمده گفت: «به نظر تو باید درک و شعورمون نسبت به امام حسین (ع) بالا بره یا می‌خوایم در ظاهر سینه‌زنی راه بیندازیم؟ من دارم تلاش می‌کنم اول معرفت خودم رو بالا ببرم و بعد با ادب سینه بزنم.»

  • کتاب سومین پلاک؛ فاطمه وفایی‌زاده
توضیحات تکمیلی
نام کتاب:

سومین پلاک

نام نویسنده:

فاطمه وفایی‌زاده

موضوع:

دفاع مقدس/ زندگی‌نامه

سال انتشار:

1402

شابک:

978-622-7812-13-8

قطع:

رقعی

تعداد صفحات:

152

نوبت چاپ جاری:

اول

ناشر:

انتشارات 27 بعثت

نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “سومین پلاک”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *