در بخشی از کتاب داستان جذابِ «بازی جدید» میخوانیم:
یکبار آقای خامنهای که آنموقع رئیسجمهور بود، رفته بودند جبهه. آقای خامنهای به رزمندهها گفتند:«آقایون جمع بشین باهم یه عکس یادگاری بگیریم؛ اول جانبازا برای گرفتن عکس بیان.»
آقامحسن عصازنان رفت که عکس بگیرد. یکی از رزمندهها باخنده فریاد زد: «آقـا… این که گلوله نـخورده،کلنگ خورده!»
آقای خامنهای جواب داد: «اشـکال نداره، کلنگ برای خـدا خورده!» با شنیدن این خاطره، بچهها زدند زیر خنده.
سعید گفت:«خیلی جالب بود! محمد میشه برامون یه خاطرەۀ بامزۀ دیگه از آقا محسن بگی؟» محمد هم دوباره شروع به صحبت کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.