حلما و بابا پوریا
قهرمان کوچولو
اجازه، آقای معلم
قربانگاه ابراهیم
(زندگینامۀ شهید ابراهیم خلج، فرماندۀ گردان حبیببنمظاهر)
این کتاب روایت زندگی شهید ابراهیم خلج از کودکی تا شهادت میپردازد. نویسنده این اثر را با پنج پله به اتمام رسانده است؛ پلۀ اول؛ در بند دل، پلۀ دوم؛ در بند خشاب، پلۀ سوم؛ در بند زخم، پلۀ چهارم، در بند خاکریز و پلۀ پنجم؛ رهایی. نویسنده در مقدمۀ کتاب آورده است: «برای نوشتن کتاب همان راهی را رفتم که برای نوشتن خبری یا مصاحبهای توی روزنامه، دربارل شهدا رفته بودم. گشتم تا سبک زندگیاش را پیدا کنم. همین شد، وقتی با شکلوشیوۀ زندگیاش آشنا شدم، شروع کردم به نوشتن. ابراهیم خلج، شهید مکهنرفتۀ داستان ما که دوست داشت حاجی صدایش کنند، در طول زندگی بای خودش را از بندهای دستوپاگیری خلاص میکرد تا برسد به نقطهای که مدنظرش بود؛ نقطۀ رهایی. ابراهیم برای رسیدن به نقطۀ رهایی، پلهپله، مسیر رشد را طی کرده است. حالا بین ما و ابراهیم، فقط یک فاصله است؛ خونی که ریخته شده.»
بچههای خیابان روبروی بهشت
(زندگینامۀ شهدای مسجد رضایی)
این کتاب روایتی است از زندگینامه و خاطرات ۷۴ شهید دلاور و ۳ آزاده سرافرازی که در کوچه به کوچهی خیابان «شهید بنیطبا» واقع درمیدان خراسان، خیابان خاوران یاد و نامشان میدرخشد. خیابان روبرویی آن قبل از اینکه بنام شهید چنگروی تغییر نام پیدا کند به خیابان «بهشت» موسوم بود و از همینرو نام کتاب به «شهدای خیابان روبروی بهشت» مزین شد که خاستگاه خیلی از این ۷۴ شهید «مسجدرضایی» بود. از همان مسجدهایی که مقام معظم رهبری میفرمایند: ...این جوانها از مسجد رفتهاند و جان خودشان را در راه خدا دادهاند؛ نقطه عزیمت عبارت است از مسجد، خیلی حرف بزرگی است. حرف مهمی است. مساجدما .... یک تاریخ شنیدنی و زیبایی دارند... چقدر از این مساجد هستند که شهدای نامآوری در این مساجد تربیت پیدا کردند، بعد خارج شدند و در راه خدا به شهادت رسیدند... این تاریخ را ما بایستی حفظ کنیم (۹۵/۵/۳۱)، آری مسجد رضایی و خیابان شهید بنیطبا محلهای فرعی در جنوب شهر تهران تاریخش با تقدیم بیش از هفتاد شهید نامآور، اینگونه ماندگار و شنیدنی شد و نگارنده کتاب تنها گوشهای از این تاریخ را به تحریر در آورده است.
راه خون
«راه خون»
(یادداشتهای روزانه سرلشکر پاسدار شهید غلامرضا صالحی) «راه خون» یادداشتهای روزانه سرلشکر پاسدار شهید غلامرضا صالحی است. غلامرضا صالحی متولد سال ۱۳۳۷ در نجفآباد اصفهان، قائممقام لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص) بود که در عملیات معروف «تنگه ابوغریب» که پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران و حمله دوباره عراق انجام شد، در یکحمله شبانه به دشمن یورش برد و به شهادت رسید. احمد دهقان میگوید دستنوشتههای شهید صالحی بدون اغراق از مهمترین دستنوشتههایی هستند که تاکنون راجع به جنگ نوشته شده و منتشر میشوند. صالحی خیلیزود ابتدا در غرب کشور و سپس در جنوب و شمال غرب، در بالاترین سطوح جنگ و تصمیمگیریها حضور پیدا کرد. اما اندیشهها و وقایع زندگیاش بهعنوان یکفرمانده گمنام تاثیرگذار، کمتر معرفی شدهاند. با اینوجود از او، انبوه یادداشت و دستنوشته به جا مانده که اندیشهها و روزگار او را تشریح و مشخص میکنند. تکجملههایی در اینیادداشتها وجود دارند که حاصل سالها تجربه جنگیدن و نبرد او هستند. در شبی که چند گروهان گردان عمار برای درگیری با عراقیها در تاریکی پیش میرفتند، صالحی خود را به نیروهای گروهان باهنر رساند که بنا بود به دشمن حمله کنند و اعلام کرد عراقیها روی جاده ابوقریب آمده و از رودخانه دویرج هم عبور کردهاند. و این، یعنی نیروهای عمار، چهارتاپنجکیلومتر بیشتر با دشمن فاصله ندارند. با حرکت ستون گروهان باهنر، صالحی قصد حرکت با نیروها را دارد که یزدی مانعش میشود. در نتیجه بنا میشود صالحی به سهراهی ابوقریب در کنار کوثری برگردد. یزدی و بیسیمچیهایش هم همراه با آخرین نفرات ستون به سمت دشمن حرکت میکنند. پس از درگیریها و فشار سنگین دشمن، یزدی برای هماهنگی و تماسهای بیشتر ناچار میشود مسافتی را بهسمت عقب برگردد که با رسیدن به تجمع تعدادی از نیروها خبر شهادت صالحی را میشنود؛ اینکه انفجار گلوله توپ تانک کنار خودروی تویوتایی که صالحی و چندسرنشین دیگر در آن بودهاند، باعث شهادتش شده است. ایناتفاق سهشنبه ۲۱ تیر ۱۳۶۷ رخ داد. کتاب «راه خون»، بهجز «پیشگفتار»، «مقدمه»، «اسناد و عکسها» و «نمایه»، خاطرات شهید صالحی را در ۹ فصل شامل میشود که بهترتیب سالهای نگارش و ثبتوضبط خاطرات تدوین شدهاند. اینفصول به اینترتیباند: سال ۱۳۵۸، سال ۱۳۵۹، سال ۱۳۶۱، سال ۱۳۶۲، سال ۱۳۶۳، سال ۱۳۶۴، سال ۱۳۶۵، سال ۱۳۶۶ و سال ۱۳۶۷. احمد دهقان در مقدمه، علاوه بر توضیح چگونگی تهیه و تدوین کتاب، زندگی و زمانه شهید صالحی را نیز پیش روی مخاطب قرار داده است.ماه تمام
(سرگذشتنامۀ مستند معلّم بسیجی شهید محمّد ابراهیم همت)
این کتاب به زندگی شهید محمد ابراهیم، فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله میپردازد. نویسنده در مقدمه کتاب آورده است: «...از فردای پایان دوران دفاع مقدس تا سالیان اخیر؛ کم نبودند اصحاب قلمی که هر یک بنا به سلیقه، دیدگاه و بضاعت ادبی خویش، برآن شدند تا داستان زندگانی پرماجرای حاج همت را به رشتۀ تحریر درآورند.لیکن به جهت مواجهه ایشان با شماری از تنگناها؛ خصوصاً بر سرِ دستیابی به کلیت مدارک دیداری، شنیداری و مکتوب به جای مانده از شهید همت در بایگانیهای رسمی جنگ، برای آنان مقدور نشد تا آنگونه که دلخواهشان بود، لحظههای تلخ و شیرین زندگانی همت طی دوران پنج سالۀ نخست پس از پیروزی انقلاب و جنگ را بنویسند.
اگر چه صاحب این قلم هرگز دعوی گزاف اشراف و اطلاع نسبت به تمامی دقایق و لحظات زندگانی بیست و نه سالۀ آن رادمرد شهید را ندارد، لیکن به لطف حضرت حق توفیق آن را یافت تا طی سه دهۀ گذشته و در جریان پژوهش و نگارش مجموعه «حماسه 27؛ کارنامه عملیاتی لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در دفاع مقدس» به بخش عمدهای از مدارک شنیداری، دیداری و نوشتاری بر جای مانده از آن شهید بزرگوار، دسترسی یابد.
پس از نگارش اثر نهایی را در اختیار خانواده محترم شهید همت قرار دادم تا متن نهایی شده به تأیید آنان برسد و خوشحالم آن خانواده شهید با دقتی ستودنی کل کتاب را مطالعه نموده و نکات ارزشمندی را در جهت اصلاح مطالب اعلام کردند.
عروج از شاخۀ زیتون
این کتاب مجموعه روایتهایی از زندگی احمد متوسلیان است. سیویک راوی (در سیوسه فصل) در این کتاب به بیان خاطراتی از مقاطع گوناگون زندگی این فرمانده برجستۀ دفاع مقدس پرداختهاند؛ روایتهایی دربارۀ زندگی شخصی ازجمله خانه، مدرسه، محله و فعالیت در کارگاه شیرینیپزی پدرش، و بعد، دوران دانشجویی، مبارزات انقلابی و سوابق زندانی پیش از پیروزی انقلاب، حضور در ناآرامیهای غرب کشور(مهاباد، بانه، سقز و پاوه)، آزادسازی مریوان، فرماندهی سپاه مریوان، عملیات محمدرسولالله(ص)، تشکیل تیپ27محمدرسولالله(ص)، عملیات فتحالمبین، عملیات الی بیتالمقدس، حضور در جبهۀ سوریه علیه رژیم صهیونیستی و ماجرای اسارت. شاید همین بازۀ زمانی بیستونه ساله (تولد:15فروردین1332 تا اسارت: 14تیر1361) و روایت تقریباً جامعِ زندگی او مهمترین انگیزۀ من برای بهسامانرساندن این روایتها بود؛ چیزی که میتواند فصل تمایز این اثر با تمام کتابهایی باشد که تاکنون دربارۀ احمد متوسلیان نوشته شده است.