در امتداد خط مقدم
«در امتداد خط مقدم»
(مجموعه خاطرات جمعی از دیپلماتهای وزارت امورخارجه در دفاعمقدس) این کتاب به خاطرات جمعی از دیپلماتهای وزارت امورخارجه میپردازد و حاصل مصاحبه با سینفر و دستنوشتههای دو نفر از دیپلماتهای وزارت امورخارجه است که تجربه حضور در دفاع مقدس هشت ساله را داشتند. از آن حرفها و سخنهای تفصیلی از هر راوی یک یا دو و یا چند خاطره استخراج و به قلم درآمد. در این مجموعه با راویانی صادق مواجه هستیم که برای ثبت در تاریخ از تلخ و شیرین، از جنگ و پیروزی، ازکارآمدی و کاستیهای آن دوران با صراحت سخن گفتهاند. در این مجموعه خاطرات ما با ادبیات واقعیتمحور و راوی اول شخص به سراغ خاطرات راویان رفتهایم؛ در این میان گاهی راویان خاطراتی از خود را بیان کردهاند. به این معنا که خود نقش اصلی در آن پاره زمانی و رخدادی داشتهاند یا راوی اتفاق و فردی دیگر هستند که در لوح ذهنشان ثبت شده است. لازم به ذکر است نویسنده در این وفادار تام و تمام به سخن راویان بوده و از تخیل کوچکترین بهرهای نبرده است. ترتیب قرار گرفتن خاطرات در این مجموعه بر اساس حروف الفبای نام خانوادگی راویان است. در هر بخش از خاطرات راویان، عکسها ضمیمه شده است.نقطۀ تسلیم
(خاطرات شفاهی فرمانده بسیجی محمود امینی از انقلاب اسلامی تا پایان دفاع مقدس)
این کتاب زندگینامۀ یکی از فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص) است که از ابتدا تا انتهای جنگ حضوری مستمر داشته است و در اکثر عملیاتهای مهم نقش فعالی ایفا کرده است. محمود امینی زاده در یکی از کوره روستاهای اصفهان به دنیا آمده و در تهران قد کشید و در همان دوران شاهنشاهی دوران سربازی را میگذارند. در ماههای ملتهب سال 57 به فعالیتهای انقلابی علاقهمند میشود. با آغاز جنگ تحمیلی داوطلب حضور در عرصه نبرد میشود و به همراه نیروهای ارتشی راهی جنوب میگردد. با تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص) به دعوت شهید دستواره به این یگان تازه تاسیس میپیوندد و از یاران حاج احمد متوسلیان میشود. او تا پایان جنگ فرماندهی گردان خندق، مسلم، کمیل و حمزه را برعهده داشت و در برههای نیز فرمانده تیپ محوری بود. در طول این مدت او شش مرتبه مجروح میگردد و چندین بار در بیمارستان بستری می گردد اما با اندکی بهبود جسمی دوباره خود را به جبههها میرساند. او خاطرات بسیاری از فرماندهان جنگ، فرآیند طرح ریزی برای عملیات و رشادت رزمندگان و فرماندهان در صحنه نبرد دارد که در این اثر به شکل کامل و مبسوطی آنها را روایت کرده و حسین بهزاد نیز با حفظ امانت این خاطرات را در پانصد و چهل صفحه مکتوب کرده است.
عروج از شاخۀ زیتون
این کتاب مجموعه روایتهایی از زندگی احمد متوسلیان است. سیویک راوی (در سیوسه فصل) در این کتاب به بیان خاطراتی از مقاطع گوناگون زندگی این فرمانده برجستۀ دفاع مقدس پرداختهاند؛ روایتهایی دربارۀ زندگی شخصی ازجمله خانه، مدرسه، محله و فعالیت در کارگاه شیرینیپزی پدرش، و بعد، دوران دانشجویی، مبارزات انقلابی و سوابق زندانی پیش از پیروزی انقلاب، حضور در ناآرامیهای غرب کشور(مهاباد، بانه، سقز و پاوه)، آزادسازی مریوان، فرماندهی سپاه مریوان، عملیات محمدرسولالله(ص)، تشکیل تیپ27محمدرسولالله(ص)، عملیات فتحالمبین، عملیات الی بیتالمقدس، حضور در جبهۀ سوریه علیه رژیم صهیونیستی و ماجرای اسارت. شاید همین بازۀ زمانی بیستونه ساله (تولد:15فروردین1332 تا اسارت: 14تیر1361) و روایت تقریباً جامعِ زندگی او مهمترین انگیزۀ من برای بهسامانرساندن این روایتها بود؛ چیزی که میتواند فصل تمایز این اثر با تمام کتابهایی باشد که تاکنون دربارۀ احمد متوسلیان نوشته شده است.
قلب زمین مال ماست
(روایتی مستند از جنگِ نابرابر در والفجر مقدماتی)
این کتاب روایتی مستند از عملیات والفجر مقدماتی است که بعد از شکست عملیات رمضان برای اجرای در منطقه فکه جنوبی و به قصد تصرف شهر العماره و محاصره شهر بصره طرح ریزی شد. فرماندهان قصد داشتند با تصرف این منطقه دست رژیم بعثی را از خلیج فارس کوتاه کنند. اما با لو رفتن این عملیاتی، دشواریهای طبیعی این منطقه و همچینن برخی ناهماهنگیها در پیشروی لشکرهای عملیاتی سبب میشود تا این عملیات نیز با شکست مواجه شود اما با این وجود نیروهای مخلص ایرانی با شجاعت و توانی خارق العاده چندین روز در برابر پدافند سنگین دشمن مقاومت میکنند. این کتاب راوی حوادث ریز و درشتی است که قبل و بعد از این عملیات رخ دادند. انجام هر عملیات بزرگ در هشت سال دفاع مقدس حاصل ماهها جلسه و مشورت فرماندهان عالی رتبه سپاه و ارتش، کارهای اطلاعاتی و عملیاتی فراوان برای پی ریزی نقشه و طرح برای حمله و همچنین آماده سازی نیروهای پیاده نظام و توجیه فرمانده میان رده برای پیشبردن عملیات بوده است. یکی از بزرگترین عملیاتهای انجام شده پس از فتح خرمشهر به منظور ورود به خاک عراق و داشتن دست برتر در مذاکرات خاتمه دادن به جنگ عملیات والفجر مقدماتی بود.
لباس شخصیها
(خاطرات حاج قاسم صادقی ازخیابان ایران تا گروه فدائیان اسلامی)
این کتاب خاطرات حاج قاسم صادقی از دوران حضور در گروه شبه نظامی فدائیان اسلام است. صادقی که در دوران نوجوانی و جوانی از پسرهای شر و شور تهران است با زمزمه انقلاب اسلامی و ملتهب شدن فضای شهر به دلیل جو مذهبی محلهشان وارد فعالیتهای انقلابی میشود و پس از پیروزی انقلاب نیز به خاطر فرمان امام به سربازی میرود. او گرچه پیش از شروع جنگ تحمیلی سربازی خود را به اتمام رسانده اما به دلیل عشق و علاقه به امام و انقلاب داوطلب اعزام میگردد. او در آبادان عضو گروه چریکی فدائیان اسلام میشود. گروهی تقریبا مستقل که به شکل پارتیزانی به خطوط صدام حمله میکردند. شهید شاهرخ ضرغام و دیگر جوانان بزن بهادر تهرانی نیز عضو این دسته بودند و تمامی زیر نظر شهید سیدمجتبی هاشمی فعالیت میکردند. گروهی که تفاوتهای فرهنگی و رفتاری بسیاری با دیگر رزمندگان داشتند ولی برای حفظ ناموس و عزت کشور جانانه دفاع کردند و برخی از آنان نیز به فیض شهادت رسیدند. این گروه یک سال فعالیت نمود و پس از آن به دلیل کارشکنی و تخریب برخی افراد مغرض از حضور در منطقه آبادان منع گردید. در حالیکه در آزادسازی حصر آبادان در عملیات ثامن الائمه نقش موثری داشت. حاج قاسم صادقی پس از جنگ یادمان این گروه مجاهد را در همان منطقه بنا نمود.
عملیات عطش
نام کتاب: عملیات عطش
روایت مستند از نبرد گردان عمار در تنگه ابوقریب
معرفی کتاب: ششمین کتاب از مجموعه کتب خاطرات شفاهی انتشارات27 بعثت که به روایت مستند نبرد «گردان عمار» در «تنگه ابوقریب» به قلم جوادکلاته عربی پرداخته است. پنجاه جلسه (بیش از هفتاد ساعت) گفت و گو با رزمندگان حاضر در صحنۀ عملیات تنگۀ ابوقریب، تنها بخشی از استنادات عملیات عطش است. عملیات عطش خاطرات گزیده ای از حدود چهل نفر دربارۀ عملیات تنگۀ ابوقریب است. روایت هایی که به چند خط اصلی از این ماجرا می پردازد.
برشی از کتاب «عملیات عطش»:
شب راه می افتند و صبح می رسند پادگان دوکوهه. از سینه کش پل روگذرِ قطار می روند بالا. یزدی چشمش می افتد به محوطۀ خالی از رزمنده. دلش حسابی می گیرد. دوکوهه بدون بسیجی هایش یعنی سوت و کور. یعنی هیچ.
خیلی از گردان ها بعد از عملیات بیت المقدس 7 رفته اند مرخصی. فقط گردان عمّار توی دوکوهه است و گردان حبیب. یزدی یاد سیدمحمود حسینی می افتد و بغض گلویش را می گیرد. سید، معاونش توی گردان عمّار بود.
چند وقت پیش، یک گردان جدید توی لشکر درست می کنند به نام جعفر طیار. کوثری، سیدمحمود را می گذارد فرمانده اش. گردان جعفر در عملیات بیت المقدس 7 می رود توی دل عراقی ها و محاصره می شود. سید بیشتر نیروهایش را برمی گرداند عقب. اما خودش و چند نفر دیگر اسیر عراقی ها می شوند. این چند وقت، یزدی دل توی دلش نیست. ا گر کسی زیر شکنجۀ بعثی ها زبان باز کند و سید را لو بدهد، چه! حتی نمی تواند بهش فکر کند!