فکر خوب نوک طلا
دسته: دفاع مقدس, کودک
برچسب: دفاع مقدس, سمیه سادات شفیعی, فریبا حداد, فکر خوب نوک طلا, کتاب خوب, کتاب قصه, کتابفروشی, کودک, کودکانه
حمل رایگان سفارشات بالای 1 میلیون تومان
امکان پرداخت انلاین یا پرداخت حضروی درب منزل
امکان پرداخت انلاین یا پرداخت حضروی درب منزل
امکان پرداخت انلاین یا پرداخت حضروی درب منزل
هدهد دانا که روی بلندترین شاخۀ درخت جنگل نشسته بود و از آن بالا همه جنگل را میدید، به سمت پایین پرواز کرد و کنار لانۀ کبوترها نشست. نوک طلا گفت: «سلام عمو هدهد، اون بالا چی دیدی؟»
هدهد گفت: «من همه چی رو دیدم. کبوترها خوب داشتن با کلاغها میجنگیدن، ولی الان سردشون شده و دیگه توان جنگیدن ندارن. پرهاشون از سرما میلرزه، نوکاشون یخ کرده. باید بهشون کمک کنید.»
نوک طلا باناراحتی گفت: «آخه عمو هدهد از دست ما که کاری برنمیاد.»
نام کتاب: |
فکر خوب نوک طلا |
---|---|
نام نویسنده: |
فریبا حداد |
موضوع: |
کودک |
سال انتشار: |
1403 |
تعداد صفحات: |
19 |
ناشر: |
انتشارات 27 بعثت |
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری