بی قرار
50,000 تومان
زندگینامۀ شهید مدافع حرم، حامد کوچکزاده
کتاب «بیقرار» روایتی مستند از زندگی شهید مدافع حرم حامد کوچکزاده است؛ رزمندهای از دیار رشت که روح بیقرارش در مسیر دفاع از حرم اهلبیت(ع) آرام گرفت. این اثر بر پایۀ گفتوگوهای عمیق و گسترده با خانواده، دوستان و همرزمان شهید شکل گرفته؛ مجموعهای از داستانهای کوتاه، که هرکدام تحلیلی انسانی و لطیف از بخشهایی از زندگی او را نمایان میکند. شهید کوچکزاده متولد ۲۸ شهریور ۱۳۶۱، و از رزمندگان جبهۀ مقاومت در سوریه بود. در روز ۱۲ بهمن ۱۳۹۴، در عملیات آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا در استان حلب، بر اثر ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد.
دربارهٔ کتاب
کتاب «بیقرار»، نه صرفاً یک زندگینامه، بلکه سفرنامهای به درون شخصیت شهید است. فضای اثر در قالب داستانهای کوتاه طراحی شده و هر بخش از زوایای مختلف، تصویری انسانی و معنوی از شهید کوچکزاده نشان میدهد. روایتهایی چون:
- «بچه انبار نفت»
- «یک دستهگل»
- «بیقراران ظهور»
- «شام آخر» و «ساحل ناآرام»
در پایان کتاب، مجموعهای از یادداشتها و تصویربرداریهای شخصی شهید آمده که از دوران کودکی تا آخرین روزهای حضورش در جبهه سوریه را مستند کرده است.
نویسنده و روند نگارش
این اثر حاصل تلاش احمدی خاوه است. با وجود حجم زیاد مصاحبهها و بررسیهای میدانی، کار نگارش کتاب در مدت تنها ۳۰ روز با فشار زمانی بالا انجام شد. مصاحبهها بهصورت شبانهروزی و با تمرکز بر دقت مستندات و صداقت روایتها صورت گرفت تا چهرۀ واقعی شهید برای مخاطب آشکار شود. مصاحبهها شامل گفتگوهایی دقیق و مستند با خانواده شهید، بهویژه مادر و خواهر او، دوستان، آشنایان و همرزمانش بود. نکته جالب توجه، روایت ظرافت و لطافت شخصیت شهید کوچکزاده است که در تضاد با تصور اولیه کسانی است که برای اولینبار او را میبینند.
در برشی از کتاب «بی قرار» میخوانیم:
از روزی که حامد و مهدی رفتند، سمیه و ناهید روزشماری میکردند که کی برمیگردند. یک هفته ناهید میرفت خانۀ سمیه، یک هفته سمیه میرفت آنجا. چند روز هم خانۀ مادرشان میرفتند. در این مدت، سعی کردند روزههای قضایشان را بگیرند. قرار بود مهدی و حامد تا هفتۀ دیگر بیایند. سالگرد سادات خانم هم بود. تمام این مدت، حامد از آنجا دلشورۀ برگزاری مراسم مادرش را داشت. هر بار که با ایران تماس میگرفت، سفارش میکرد که مراسم را سنگین بگیرند. شب قبلش هم بعد از اینکه با سمیه حرف زد، با فرشته تماس گرفت. تنها چیزی که سفارش کرد، مراسم مادر بود. گفت مراسم را آبرومندانه برگزار کنید. بعد هم گفت «من سه روز دیگه خودمو میرسونم. شما استرس نداشته باشین.» این حرف را سه بار تکرار کرد. شبی که حامد شهید شد، بیخوابی به جان هر دویشان افتاده بود. تا نصفههای شب بیدار بودند. ناهید پا شد چیزی بخورد. نزدیک نماز صبح بود. نمازش را خواند و خواست چرتی بزند، اما خوابش نبرد. تا نه صبح، توی رختخواب وول زد، اما هر کاری کرد، خوابش نبرد. از جا که بلند شد، سمیه هم بیدار شده بود. از همان اول صبحی توی چشمهایش میشد اضطراب را دید. گفت «ناهید! دیشب خواب عروسی دیدم.» ناهید هم برای اینکه دلشورهاش را پنهان کند، زورکی خندید و با لودگی گفت «بهبه! خوبه دیگه! حالا عروسی کی بود؟!» سمیه هم که دید جواب درست و حسابی از ناهید در نمیآید، رفت سرش را به کار دیگری گرم کند. هر دو اضطراب داشتند ولی به روی هم نمیآوردند. دلشوره داشت میکشدشان. نمیدانستند باید چکار کنند. تا تلفن زنگ زد، دو تایی از جا پریدند. یکی از دوستان سمیه بود. بعد از حال و احوال، گفت «سمیه، آقا حامد خوبه؟ ما شنیدیم برای شوهرت اتفاقی افتاده. ازش خبر داری؟» سمیه سعی میکرد عادی صحبت کند، گفت «آره. دیشب صحبت کردیم.
- کتاب «بی قرار»؛ احسان احمدی خاوه
| نام کتاب: |
بی قرار |
|---|---|
| نام نویسنده: |
احسان احمدی خاوه |
| موضوع: |
مدافعان حرم |
| سال انتشار: |
زمستان 1394 |
| شابک: |
9786007472408 |
| قطع: |
رقعی |
| تعداد صفحات: |
192 |
| نوبت چاپ جاری: |
اول |
| ناشر: |
انتشارات 27 بعثت |

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.