در برشی از کتاب «نیروی کاک احمد» میخوانیم:
حبیب دید که آقای رزمنده خیلی عصبانی است. چند قدم آمد جلو، کمی هم بغض کرده بود. با همان صدای بغضآلود گفت: مگه تو کی هستی که اینطور صحبت میکنی؟ اصلا من چرا باید به تو جواب بدم؟ تو میدونی من نیروی چه کسی هستم؟ من نیروی کاک احمد هستم. میدونی اگه کاک احمد بفهمه با نیرویش اینطوری صحبت میکنی، دمار از روزگارت در میآره.
- کتاب نیروی کاک احمد؛
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.