قلب زمین مال ماست

(روایتی مستند از جنگِ نابرابر در والفجر مقدماتی)

این کتاب روایتی مستند از عملیات والفجر مقدماتی است که  بعد از شکست عملیات رمضان برای اجرای در منطقه فکه جنوبی و به قصد تصرف شهر العماره و محاصره شهر بصره طرح ریزی شد. فرماندهان قصد داشتند با تصرف این منطقه دست رژیم بعثی را از خلیج فارس کوتاه کنند. اما با لو رفتن این عملیاتی، دشواری‌های طبیعی این منطقه و همچینن برخی ناهماهنگی‌ها در پیشروی لشکرهای عملیاتی سبب می‌شود تا این عملیات نیز با شکست مواجه شود اما با این وجود نیروهای مخلص ایرانی با شجاعت و توانی خارق العاده چندین روز در برابر پدافند سنگین دشمن مقاومت می‌کنند. این کتاب راوی حوادث ریز و درشتی است که قبل و بعد از این عملیات رخ دادند. انجام هر عملیات بزرگ در هشت سال دفاع مقدس حاصل ماه‌ها جلسه و مشورت فرماندهان عالی رتبه سپاه و ارتش، کارهای اطلاعاتی و عملیاتی فراوان برای پی ریزی نقشه و طرح برای حمله و همچنین آماده سازی نیروهای پیاده نظام و توجیه فرمانده میان رده برای پیشبردن عملیات بوده است. یکی از بزرگترین عملیات‌های انجام شده پس از فتح خرمشهر به منظور ورود به خاک عراق و داشتن دست برتر در مذاکرات خاتمه دادن به جنگ عملیات والفجر مقدماتی بود.

 

135,000 تومان

ناموجود

10 نفر در حال مشاهده این محصول هستند!

تحویل اکسپرس

حمل رایگان سفارشات بالای 1 میلیون تومان

پرداخت امن

امکان پرداخت انلاین یا پرداخت حضروی درب منزل

ضمانت اصالت کالا

امکان پرداخت انلاین یا پرداخت حضروی درب منزل

7 روز گارانتی بازگشت وجه

امکان پرداخت انلاین یا پرداخت حضروی درب منزل

گزیدۀ متن:

صبح روز پنجم قبل از طلوع آفتاب نمازم را خواندم با همسفر شهیدم آخرین وداع را انجام دادم و دوباره به راه افتادم. حوالی ساعت ۱۰ صبح بود که بوته‌ای با برگ‌های سبز توجه‌ام را جلب کرد. به طرف آن رفتم یک بوته کوچک خار بود که در کنار ساقه‌ها و قبل از تیغه‌های تیز و بلندش چیزی شبیه به برگ سبز وجود داشت. می‌دانستم که اگر این خار بوته سبز را به دهان بگیرم ممکن است باعث زخمی شدن دهانم شود، ولی به قدری گرسنه و مخصوصاً تشنه بودم که نتوانستم جلو‌ی خودم را بگیرم. با کمک فک‌هایم ساقه‌ای از این بوته را کندم. آن را با زبان به داخل دهانم کشیدم تیغ ها، تمام دهان، لب و زبانم را زخم کردند و خون از آنها جاری شد با سختی یک ساقه دیگر را هم خوردم تیغ ها واقعاً آزارم می‌دادند.

وزن 277 کیلوگرم