بالاتر از ارتفاع

120,000 تومان

روایت‌هایی از زندگی فرماندۀ جانباز و آزادۀ شهید، مجید داوودی راسخ

کتاب «بالاتر از ارتفاع»؛ با هدف به تصویر کشیدن زندگی و رشادت‌های سردار شهید مجید داوودی راسخ منتشر شده است. این کتاب داستان زندگی فرمانده گردان حضرت زهرا (س) لشکر سیدالشهدا را روایت می‌کند که در طول هفت سال حضور در جبهه‌های نبرد، تمام اتفاقاتی که ممکن است برای یک مرد جنگی رخ دهد را تجربه کرده است. نویسنده کتاب در رابطه با فرایند نگارش «بالاتر از ارتفاع» بیان کرده است که تلاش کرده از کلی‌گویی پرهیز کند و به جزئیات بپردازد. هر خاطره با راویان مشخص و در زمان و مکان تعیین‌شده روایت شده است. بخشی از اطلاعات به دست آمده از طریق مصاحبه‌ها با افرادی است که در هر دوره از زندگی شهید او را می‌شناختند و بخشی دیگر، جزئی‌نگاری عملیات‌هایی است که با رجوع به منابع معتبر داشته است. نگارنده برای تضمین دقت و صحت روایت‌ها از منابع معتبر تاریخ جنگ استفاده کرده است، از جمله کتاب‌های «هم پای صاعقه» نوشته گل‌علی بابایی، «تاریخ جنگ ایران و عراق»، و «روایت خرمشهر» اثر جعفر شیرعلی‌نیا، و همچنین «شلمچه تا حلبچه» نوشته محمد درودیان.
شهید داوودی، پس از گذراندن چندین مجروحیت در میدان نبرد، در اسفندماه 1362 به شدت مجروح و به اسارت نیروهای بعثی درآمد. او پس از تحمل هجده ماه اسارت و رنج شکنجه‌های سخت، در حالی به وطن بازگشت که از نظر جسمی توان خود را از دست داده بود. اما با تمام مخالفت‌های خانواده و دوستان، تصمیم گرفت به جبهه‌ها بازگردد و راه نیمه‌تمام خود را به پایان برساند.

توضیحات

در برشی از کتاب «بالاتر از ارتفاع» می‌خوانیم: بعد از ثبت مجروحان صلیب سرخ اعلام کرد اگر اوضاع به‌درستی پیش برود تعدادی از اسرا که سلامتی‌شان در خطر است، آزاد می‌شوند. عراقی‌ها حساب کار دستشان آمد و فهمیده بودند تعداد اسرای زیاد، خیلی هم به نفعشان نیست و هزینه‌های زیادی را روی دستشان می‌گذارد؛ مخصوصا اسرای مجروح بعد از ورود صلیب سرخ کار برایشان سخت‌تر هم شده بود. دیگر مثل قبل نبود که هرکس شهید بشود، کسی خبردار نشود. حالا باید برای فوت یک اسیر جواب پس می‌دادند. صلیب سرخی‌ها هر چهل روز یک بار به اردوگاه سرکشی می‌کردند. البته عراقی‌ها همچنان به شکنجه‌ها و آزارهایشان ادامه می‌دادند، اما در کل اوضاع از قبل کمی بهتر شده بود. بازجوی روزهای اول اردوگاه، رئیس استخبارات عراق بود. خیلی از بچه‌ها با کتک‌هایش نقص عضو پیدا کرده بودند. در مواقعی که فرمانده در اردوگاه نبود، جانشین اردوگاه بود. بیشتر مواقع لباس طرح پلنگی می‌پوشید و یک کلاه قرمز روی سرش می‌گذاشت، برای همین به پلنگی معروف شده بود. هروقت توی محوطه می‌آمد، بچه‌ها سعی می‌کردند جلوی چشمش آفتابی نشوند. برای اذیت‌کردن دنبال بهانه و دلیل نبود. هروقت دلش می‌خواست سراغ یک نفر می‌رفت و به‌شدت کتکش می‌زد. همیشه دو سرباز درشت‌اندام پشت‌سرش بودند که آن‌ها هم بچه‌ها را اذیت می‌کردند. مجید با عصایی که قلقش تقریبا دستش آمده بود، بلند شد و خودش را تا لب حوض رساند، عصا را تکیه‌گاهش کرد و پای سالمش را آن‌طـرف حوض گذاشت، بعد بیشتر سنگینی‌اش را روی عصا انداخت. پای کوتاه‌شده‌اش را هم بلند کرد تا به آن‌سمت حوض ببرد و وضو گرفت. دور حوضچه خیس بود و زمین لیز شده بود، برای همین یک‌دفعه عصا سر خورد، مجید دو دستش را ستون قرار داد تا با صورت زمین نخورد، اما اوضاع بدتر شد و با تمام وزنش روی همان کتفی افتاد که مجروح بود. دردش دوباره سر باز کرد. از هوش رفت.

  • بالاتر از ارتفاع؛ زهرا زمانی
توضیحات تکمیلی
نام کتاب:

بالاتر

نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “بالاتر از ارتفاع”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *