در برشی از کتاب «آرمان عزیز» میخوانیم:
حدود نیم ساعت بعد، مأموریت اعزام به بلوک 3B به گردان ما محول شد. گویا اغتشاشگران به منزل پدر نیما نکیسا که علیه آشوبگران مطالبی را بیان کرده بود، هجوم برده بودند. به آنجا که رســیدیم، جمعیتی کمتر از صد نفر حاضر بودند. موتورها را بین بلوکها پارک کردیم و پیاده شــدیم. بهدلیل تعداد کم آشــوبگران، فرماندهان، درگیری با آنها را صالح ندانســتند. فرمانده یگان از نیروهای اطلاعات همراه گردان خواســت برای شناســایی لیدرها بروند. خبر نداشتیم این عده، قسمت بیرونی کوه یخ آشوبگران بود که ام میدیدیم. بهدلیل وجود پستی و بلندی در اطراف آن محل و نقاط کور، بخش زیادی از این کوه یخ دیده نمیشد. حدود پانصد نفر که همان اغتشاشگران جادۀ سلامت بودند، پس از متواریشــدن، در این منطقه و نقاط کور تجمع کرده بودند. آرمان هم با نیروهای اطلاعات برای شناســایی رفته بود. در همین هنگام، از بالای یکی از ساختمانها انواع و اقسام اجســام سخت، مانند بلوکهای سیمانی، آجر، سنگ، نبشیهای آهنی و نارنجکهای دستساز بر سر نیروهای گردان باریدن گرفت. آنقدر وزن اجسام پرتشده از پشتبام سنگین بود و شدت داشت که وقتی به زمین اصابت میکرد، بخشی از زمین بتونی را میکند . همزمان، سیل فحش و ناســزا نیز از همان پشتبام، بهسوی ما سرازیر شد. انسجام گردان از هم پاشید. هرکس برای پناه گرفتن، بهسویی میرفت. از نیروهای اطلاعات خبر رسید که گروهی بالغ بر پانصد نفر، پشت بلوکهایی هســتند که این صد نفر در جلوی آن قرار گرفتهاند. بیشــتر آنها هم مســلح به سالح ســرد، نارنجک دستساز و کوکتلمولوتف هستند و قصد حمله به نیروهــا را دارند.
کتاب «آرمان عزیز» به چاپ سیزدهم رسیده است.
صالحه –
بسیاااار زیبا بود. با لحظات شهادت آرمان عزیز، اشک ریختم و سوختم.. چقدر مدافعان امنیت و بسیجیانی که به کمک آنها شتافتند در لحظات سخت فتنه ها خصوصا اغتشاشات 1401 برا حفظ امنیت همه ما از جسم و جان و دل مایه گذاشتند. چه قدر امنیت امروزمان را مدیون تلاشهای شبانه روزی آنهاییم. روح شهید آرمان عزیز و شهید عجمیان و آرمانها و عجمیانها شاد و متعالی🌹
admin –
سلام و عرض ادب دوست کتابخون و انقلابی ما
ممنونم از نظر سازنده و خوبتون. الهی شکر که کتاب آرمان عزیز رو دوست داشتید.
روح همۀ شهدا از صدر اسلام تا امروز شاد باشه و انشاءالله در آخرت شفیع ما باشند.