در برشی از کتاب «آب هرگز نمیمیرد» میخوانیم:
باران تند و شلاقی شروع به باریدن کرد. ستون اتوبوسهای پر از بسیجی مثل فوج ملائک رسیدند و آخرین اتوبوس جلوی چادرهای گردان ایستاد. داخل اتوبوس رفتم. شیشههای اتوبوس از بخار نفس بسیجیها عرق کرده بود. فرصت خیرمقدم نبود. بسیجیها صلوات فرستادند و ساکهایشان را برداشتند و پیاده شدند. آخرین نفر با انگشت، روی شیشۀ بخارکرده نوشت: «آب هرگز نمیمیرد.» از این ذوقورزی خوشم آمد. جملۀ لطیف و شاعرانهای بود که در آن هوای بارانی خیلی به دلم نشست. این بسیجی از نوشتن این جمله حتما منظوری داشت. از خودش سؤال کردم: «اخوی، این نوشتۀ دلنشین تو روی شیشۀ اتوبوس را توی دلم نوشتم؛ اما خواستم بدانم منظور خاصی از نوشتن آن داشتی یا نه؟» قیافۀ بسیجی خیلی شبیه شهید حمید هاشمی بود؛ همان جوان نورانی و خوشسخنی که در حضور فرماندهان عالی جنگ قبل از عملیات والفجر هشت در پادگان شهید مدنی سخنرانی کرد. اصلا یکلحظه فکر کردم که او خود حمید هاشمی است. در جوابم گفت: «آب نشانۀ روشنایی است. همهچیز زنده به آب است و تا آب هست، زندگی هست. ما برای جاودانهماندن به جبهه آمدهایم و الآن، باران که رمز جاودانگی است، دارد از آسمان خدا میبارد. اینطور نیست؟» جوابی ندادم. پیشانیاش را بوسیدم و در این حالوهوا، فکر کردم که این جمله میتواند دو معنا داشته باشد: نخست اینکه آب، با نام گردان ما مرتبط است و آن آب که هرگز نمیمیرد، خود آقا اباالفضل است، و دوم اینکه آب، اشارهای به منطقۀ عملیاتی است که به ذهن زلال این بسیجی خطور کرده است و استفاده از واژۀ آب ممکن است اشاره به منطقهای آبی مثل هور یا رودخانهای وحشی مثل اروند یا جزیرۀ مجنون باشد. به بسیجیها خیرمقدم گفتم و چند دقیقهای در محوطۀ گردان برایشان صحبت کردم از فردا آموزشها شروع شد؛ اما تمام رگوپیام پر از انرژی کلماتی بود که آن بسیجی از تفسیر آب گفت.
- کتاب آب هرگز نمیمیرد به قلم حمید حسام
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.