نمایش 1–8 از 12 نتیجه

نمایش 9 24 36

آرمان عزیز

180,000 تومان
کتاب «آرمان عزیز» روایت‌هایی مستند از زندگی شهید آرمان علی‌وردی است. او از جمله شهدای مظلوم بسیج بود که در اغتشاشات سال 1401 با دست خالی در برابر عمال ظلم و استکبار ایستاده بود و توسط همین افراد به سخت‌ترین نحو به شهادت رسید. در آخرین لحظات زندگی که توسط سنگ و چوب و آهن مجروح گردیده و تمام بدنش خون آلود بود حاضر نگشت در مقابل دشمن سر خم کند و به مقدسات توهین نماید. همین مساله باعث شد تا دشمنان دین و کشور با اسلحه سرد و دست خالی او را به شهادت برسانند. نگاهی به زندگی و سیره رفتاری این شهید جوان نشان می‌دهد او همواره در خط مقدم جهاد فرهنگی و علمی بوده و خاطرات دوستان و خانواده نشان می دهد او برای اینکه به شهادت برسد تلاشی مخلصانه و مداوم داشته است. او از جمله جوانانی بود که در محیط مسجد و بسیج رشد پیدا کرده و خود در نوجوانی به یک جهادگر و مربی توانمند تبدیل شد. او از دانشگاه انصراف می‌دهد و راه خود را برای خودسازی و دیگرسازی در طلبگی می‌یابد. به همین خاطر وارد حوزه علمیه آیت الله مجتهدی در تهران می‌شود و خیلی زود در کنار تحصیل، فعالیت‌های تبلیغی را آغاز می‌کند. در روزهایی که کشور به دست دشمنان داخلی و خارجی در آتش فتنه می‌سوخت آرمان وظیفه خود دانست که از مردم و بیت المال در مقابل این آشوب طلبان محافظت نماید و در این مسیر بسیار زود شربت شهادت را از دست اباعبدالله الحسین نوشید. محمد محمدولی به سفارش نشر 27 بعثت در طول پنج ماه با خانواده، دوستان، همکلاسی‌ها و اساتید این شهید گفتگو نموده و حاصل این مصاحبه‌ها در 3 ماه تدوین و تنظیم گردیده است. با مطالعه این کتاب ابعاد ناگفته بسیاری از زندگی شهید آرمان علی وردی برای شما مخاطبان آشکار می‌گردد. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: چشممان به جاده و اطرافش بود که احساس کردیم به همان جایی رسیده‌ایم که صندل آرمان افتاده پیاده شدیم. با کمی جست و جو توانستیم صندل را پیدا کنیم. خواستیم به محل قرار با دوستان برگردیم که چشم آرمان به حمامی که آنجا ساخته بودند افتاد. پیشنهاد داد یک حمام درست و حسابی برویم. می‌گفت دیگر حمامی به این خوبی نصیبمان نمی‌شود. حمام خوب و تمیزی بود و دوش‌های زیاد با تجهیزات کامل داشت. یک بسته شامل شامپو صابون و حوله هم به زائران می‌دادند. رفتیم زیر دوش و حمام کردیم. آرمان زیر دوش مرتب داد می‌زد: «زوار محترم غسل زیارت حرم مطهر ابا عبد الله فراموش نشه » به او گفتم: «بابا همه فهمیدن چیه مرتب مثل پیام بازرگانی هی این جمله رو تکرار میکنی؟» گفت: «غسل زیارت ثواب داره و مستحبه اگه کسی یادش رفته باشه و با صدای من به یاد غسل بیفته و انجام بده من هم توی ثوابش شریکم این بده؟» از حمام خارج شدیم و پس از آن یک لیوان شربت آب لیموی تگری هم به ما دادند که خیلی چسبید. به سمت محل قرار با دو هم سفرمان راه افتادیم وقتی رسیدیم آن‌ها از دیرکردن ما گله داشتند. ماجرا را برایشان تعریف کردیم.

بالاتر از ارتفاع

80,000 تومان
«بالاتر از ارتفاع» روایت‌هایی از زندگی فرمانده جانباز و آزادۀ شهید مجید داوودی راسخ است. این اثر سی و سومین کتاب از مجموعه بیست و هفتی‌ها می‌باشد. دربخشی از کتاب می‌خوانیم: عراق با دوربین‌های مجهز دیدی در شب و ردیابی بی‌سیم، گرای ما را گرفته بود. عملیات لو رفته بود. آنجا فقط باران خمپاره و موشک بود. از همه طرف محاصره شده بودیم. بیسیم‌چی گزارش لحظه به لحظه را به مقر می‌فرستاد. ناگهان احساس سوزنده‌ای همۀ بدنم را گرفت و بعد دیگر چیزی نفهمیدم.

قلب زمین مال ماست

115,000 تومان
انجام هر عملیات بزرگ در هشت سال دفاع مقدس حاصل ماه‌ها جلسه و مشورت فرماندهان عالی رتبه سپاه و ارتش، کارهای اطلاعاتی و عملیاتی فراوان برای پی ریزی نقشه و طرح برای حمله و همچنین آماده سازی نیروهای پیاده نظام و توجیه فرمانده میان رده برای پیشبردن عملیات بوده است. یکی از بزرگترین عملیات‌های انجام شده پس از فتح خرمشهر به منظور ورود به خاک عراق و داشتن دست برتر در مذاکرات خاتمه دادن به جنگ عملیات والفجر مقدماتی بود. کتاب «قلب زمین مال ماست» روایتی مستند از عملیات والفجر مقدماتی است که توسط پژوهشگر و نویسنده خوب دفاع مقدس گلعلی بابایی نوشته شده است. عملیات والفجر مقدماتی بعد از شکست عملیات رمضان برای اجرای در منطقه فکه جنوبی و به قصد تصرف شهر العماره و محاصره شهر بصره طرح ریزی شد. فرماندهان قصد داشتند با تصرف این منطقه دست رژیم بعثی را از خلیج فارس کوتاه کنند. اما با لو رفتن این عملیاتی، دشواری‌های طبیعی این منطقه و همچینن برخی ناهماهنگی‌ها در پیشروی لشکرهای عملیاتی سبب می‌شود تا این عملیات نیز با شکست مواجه شود اما با این وجود نیروهای مخلص ایرانی با شجاعت و توانی خارق العاده چندین روز در برابر پدافند سنگین دشمن مقاومت می‌کنند. این کتاب راوی حوادث ریز و درشتی است که قبل و بعد از این عملیات رخ دادند. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: صبح روز پنجم قبل از طلوع آفتاب نمازم را خواندم با همسفر شهیدم آخرین وداع را انجام دادم و دوباره به راه افتادم. حوالی ساعت ۱۰ صبح بود که بوته‌ای با برگ‌های سبز توجه‌ام را جلب کرد. به طرف آن رفتم یک بوته کوچک خار بود که در کنار ساقه‌ها و قبل از تیغه‌های تیز و بلندش چیزی شبیه به برگ سبز وجود داشت. می‌دانستم که اگر این خار بوته سبز را به دهان بگیرم ممکن است باعث زخمی شدن دهانم شود، ولی به قدری گرسنه و مخصوصاً تشنه بودم که نتوانستم جلو‌ی خودم را بگیرم. با کمک فک‌هایم ساقه‌ای از این بوته را کندم. آن را با زبان به داخل دهانم کشیدم تیغ ها، تمام دهان، لب و زبانم را زخم کردند و خون از آنها جاری شد با سختی یک ساقه دیگر را هم خوردم تیغ ها واقعاً آزارم می‌دادند.